http://dkbook.ir//Book/1869/ضد-یادها-علم
از آن 28 مرداد تا 15 خرداد ده سال بعد، انگار که نه که ده سال گذشت. چه عجله ای داشت به بزرگ شدن. انگار نه که پدرش زندان بود در بیشتر آن سال ها و از چشم او نهان. همسن و سال های او همه در کار بزرگ شدن بودند و او غرق در کاری دیگر هم بود. کاری که خود خواسته بود و روزگار برایش برگزیده بود، پس نه وقت دوچرخه سواری داشت و نه مهلت رانندگی آموختن، نه سربازی رفت و به همه آن کارها که جوانان آن نسل می کردند، از آن جمله سیاسی شدن، به آن معنا که انتخاب راه و مرامی بود و گرمایی به زندگی همه داد اما نه او. کاری که برایش انتخاب شده بود همان بود که در مدرسه معلم های انشا و ادبیات و هم معلم جغرافیا و تاریخ بدان تشویقش می کردند. هم م. آزاد شاعر که معلم ادبیاتش بود و هم اسماعیل نوری علاء که روزی بر سر کلاس شان آمد برای کارآموزی معلمی، همین را در ناصیه اش دیده بودند.