http://dkbook.ir//Book/8943/امده-بودی-برای-خداحافظی-ثالث
شبانه طاهر را آوردند قبرستان و تلی از خاک را نشانش دادند. گفتند : دخترت این جاست طاهر کنار پشته خاک زانو زد . پشت درخت های کاج کنار غسالخانه . انگار حیوان زخم خورده ای ناله می کرد و صدایش در باد گم می شد .