https://khabarfarsi.com/u/53660459/tlg
/زندگی متفاوت آقای شهردار تصاویر منتشر نشده/ نماز خواند و شام خورد. گفت باید بروم. آرام بود و حرف نمی زد، در فکر بود، رفتارش مثل همیشه نبود، با تأمل و طمأنینه آماده می شد. طبق معمول خداحافظی کرد و پیشانی مرا بوسید. آیت الکرسی و چهار قل را خواندم و پشت سرش فوت کردم.