https://khabarfarsi.com/u/36365393/tlgr
/همسر شهید: چند لحظه قبل از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود حالم بهتر از این نمی شود / در نامه آخرش نوشته بود: صدای بچه های شیعه سوریه را می شنیدم و نمی توانستم بمانم/ گفتم: واقعاً دوست نداری بمانی؟ گفت: چرا! ولی آرزو هم داشتم که اسمم بین مدافعین حرم باشد. من به صورتش نگاه نمی کردم چون خیلی دوستش داشتم و اگر نگاه می کردم، دلم به حالش می سوخت. گفتم حالا بمان اگر نروی بهتر است. دیدم گریه کرد و به التماس افتاد. من هم گریه ام گرفت. آخرش نتوانستم مقاومت کنم ...