اشباعشدگی دراماتیک زندانیها و خلأ درونی سیکاریو، در مجموع، دُنی ویلنو را به عنوان «سبْکگرا»ی پادرهوایی معرفی میکرد که حس «زیباییگرایانه»اش، در نگاه به کارکردهای قاب یا خلق «مود»، نمیتوانست آنچنان به مرتبهی یک «زیباییشناسی» یا استتیکِ عمیق ــ از آن جنس که در بزرگان گذشته و حال هالیوود از لانگ تا اسکورسیزی به یاد داریم ــ ارتقا بیابد. رفتن به سراغ فیلمنامهی ورود که اقتباسی است از داستان کوتاه و جذابِ تد چیانگ با عنوان داستان زندگیِ تو، اگرچه در سطوحی همچنان همان فرضیات پیشین را تأیید میکند، اما همزمان پیشنهادهایی تازه برای ارتقای موقعیت ویلنو به دست میدهد.