معرفی آثار و اندیشه‌های دکتر محمدرضا سرگلزایی
449 subscribers
4 photos
1 video
2 files
17 links
ارتباط با ادمین

@SiSetin214
Download Telegram
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
ما امروز وارث مُرده‌ریگ پدرانمان هستیم و از خرمنِ غفلتِ آن خواب‌زدگان خوشه می‌چینیم. گناهی که از دل و دست نسلی سرچشمه می‌گیرد چون جویباری در نسل بعد روان می‌شود و علف‌های هرزه‌ی بلایا را می‌رویانَد. البتّه این عدالت نیست که نسلی عصاره‌ی زهرآگینِ عمل نسلی دیگر را بنوشد، عدالت نیست امّا واقعیّت است.

#افسانه‌های_تبای📕
#سوفوکلس 🖌
#شاهرخ_مسکوب🔁

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی اوقات بهتره بدون هیچ دلیلی بخندیم!
آزاد و رها!
فقط بخندیم! چون خنده مسری است!

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
گفتمان خشونت/ادبیات اوباش

هر چه که می‌گذرد رواج ادبیات اوباش در جامعه ما بیشتر می‌شود. واژه‌ها و عبارت‌هایی که زمانی دشنام و ناسزا محسوب می‌شدند بخشی از گفتمان معمول طبقه متوسط و حتی تحصیلکرده شده‌اند. چه فرایندی رخ داده است که ما ایرانیان به فرهنگ اوباش گرایش پیدا کرده‌ایم؟
هر جامعه‌ای افراد و نهادهایی دارد که به نوعی "مرجع" و "الگو" محسوب می‌شوند. سیاستمداران، ستاره‌های موسیقی و سینما و قهرمانان ورزشی مهم‌ترین این افراد هستند و رسانه‌های فراگیر نهادهایی هستند که این الگوها یا
Role-Model
ها را به مردم معرفی می‌کنند.

چند دهه پیش که رسانه فراگیر طبقه اوباش را به عنوان الگو در سریال‌های تلویزیونی معرفی کرد من در تمام کلاس‌ها و سخنرانی‌هایم راجع به این موضوع هشدار دادم.

جریانی در تلویزیون شروع شده بود که "داش مشتی‌ها" و "گنده‌لات‌ها" را به عنوان مصداق‌های "صفا و صداقت و مردانگی" به جامعه معرفی می‌کرد. کسانی که "ته خلاف" هستند ولی به یمن قلب صافی که دارند در نهایت به رستگاری می‌رسند! این جریان به سرعت به سینما کشیده شد. گرچه پیش از انقلاب این الگوی "فیلم‌فارسی‌ها" بود که قهرمانشان تیپ لاتی داشته باشد و به ادبیات اوباش صحبت کند اما در دهه اول بعد از انقلاب این جریان در سینمای ایران متوقف شده بود. همراه با رسانه فراگیر (صدا و سیما) سینما نیز دوباره جریان فیلم‌فارسی‌اش را بازیابی کرد. هرکس سینمای ایران را پیگیری کرده باشد مکرراً با این سناریو مواجه شده است:
اوباش خلاف‌کارند، تبهکارند، خشن‌اند اما قلب پاکی دارند و همین قلب پاک آن‌ها را به رستگاری می‌رساند. 
چنین سناریویی را به وضوح در "مارمولک" کمال تبریزی و "اخراجی‌ها"ی مسعود ده‌نمکی دیدیم.

نتیجه این قصه‌ها چیست؟ نسلی که "خفن" بودن افتخارش است، "بچه مثبت" بودن شرمسارش می‌کند و رقابت می‌کند تا "خلاف" باشد!
آن‌وقت کسانی که می‌خواهند از هر آب گل‌آلودی ماهی بگیرند این تنور را داغ‌تر می‌کنند: نمایشنامه‌نویس در سراسر نمایشش فحاشی می‌گذارد تا مردمی را که از شنیدن عبارات رکیک لذت می‌برند بخنداند و کارش رونق پیدا کند، ناشر کتاب‌های کمک‌درسی کتابش را پر از عبارات و اصطلاحات لاتی می‌کند تا دانش‌آموزان را به درس خواندن راغب کند و تولید‌کننده لباس معادل انگلیسی و هالیوودی این عبارات را بر تی‌شرت‌ها می‌نگارد تا فروشش بالا برود!

از عرضه آسیب‌زای تلویزیون ملی و سینمای فیلم‌فارسی بگذریم و به حوزه مهم دیگری بپردازیم: سیاست!
ما وارث یک دوره هشت ساله هستیم که رئیس جمهور کشور با ادبیات اوباش سخن می‌گفت، به همه‌کس و همه‌چیز پوزخند می‌زد، شکلک‌های سخیف در می‌آورد، مدارک تحصیلی را "ورق پاره" می‌نامید. او در جواب "شورای امنیت" می‌گفت : "آن‌قدر قطعنامه صادر کنند تا قطعنامه‌دونشون پر بشه!"، او مخالفانش را "بز" می‌نامید و در مصاحبه‌های رسانه‌ای اعلام می‌کرد که "اون ممه رو لولو برد!".
چرا تعجب می‌کنید از رواج گفتمان اوباش در بین نوجوانان و جوانان؟! این همه‌گیری بیماری فرهنگی جریانی از بالا به پایین دارد، همچون سیلی است که از آسمان بر سر ما می‌بارد، اگر آلوده نشویم سوال و تعجب دارد!

من اعتراف می‌کنم که خودم نیز دچار این بیماری فرهنگی شده‌ام، واژه‌های اوباش به گفتمان من هم نفوذ کرده‌اند:
رستگاری فردی در یک جامعه بیمار ممکن نیست، این درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمی‌شود.

 📕 جنون قدرت و قدرت نامشروع/ در باب فاشیسم، توتالیتاریسم و کاپیتالیسم

دکتر محمدرضا سرگلزایی

http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
Ketabe akhlagh va azadi
drsargolzaei
#فایل_صوتی
#اخلاق_و_آزادی

"نسخه کم حجم شده"

کتاب اخلاق و آزادی:
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی (1389)
خوانش و تنظیم: باشو لشکری‌زاده


http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
اخلاق و آزادی.pdf
465.2 KB
#فایل_pdf
#اخلاق_و_آزادی

فایل الکترونیک کتاب اخلاق و آزادی

دکترمحمدرضا سرگلزایی

http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
استبدادپذیری در گفتمان عرفانی

کریسمس سال ۲۰۰۸ میلادی در دهلی‌نو پایتخت هندوستان بودم. یکی از جاهایی که بازدید کردم مسجد جامع دهلی بود، که به روایتی بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین مسجد هندوستان است. هنوز نمازهای عیدین فطر و قربان در این مسجد برگزار می‌شود و برای هزاران نمازگزار جا دارد. در ورودی مسجد چند تابلوی بزرگ نصب شده‌اند که شجرنامه امام آن مسجد ( که مفتی مسلمانان هند نیز است) بر روی آن‌ها نوشته شده‌اند.
آن‌چه از این تابلوها فهمیده می‌شد این بود که مسند امامت این مسجد و حق صدور فتوا برای مسلمانان هند مسندی میراثی است و از پدر به پسر به ارث می‌رسد. اگر جز این بود چگونه ممکن بود که در هفت نسل پی در پی اعلم بودن و اتقی بودن در یک خانواده بماند؟!  بنای مسجد که صدها سال پیش (گویا در دوره تیموریان) ساخته شده بود نمونه‌ای از کاردانی و زیباشناسی بود ولی وقتی سری به دستشویی مسجد زدم که علی‌القاعده نه توسط تیموریان بلکه توسط مسلمانان زنده دهلی مدیریت می‌شد به شدت جا خوردم! میزان کثیفی دستشویی‌ها به حدی بود که برای من حتی امکان ورود فراهم نبود! گویا وارد چاه فاضلاب می‌شدید به جای مستراح!
به فکر فرو رفتم: نه امام جماعتی که نسل اندر نسل این پادشاهی آب و نان‌دار را به ارث برده است و نه میلیون‌ها مسلمان هند (جمعیت مسلمانان هند از کل جمعیت ایران بیشتر است!) توانایی اداره درست یک مستراح راندارند؟!
حالا چه شد که پس از هفت سال به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی افتادم؟
دوست نازنینی از هند برایم کتابی سوغات آورده است که شرح زندگانی و "کرامات" پنج مرشد کامل هندوستان است. "بائو کالچوری" در این کتاب که " لرد مهر " نام دارد و در سال ۲۰۱۲ توسط
 Mehr Avatar Publications 
هندوستان منتشر شده شرح حال شش تن از گوروهای بزرگ هند را بیان کرده است که سه نفر آن‌ها مسلمان، دو نفر آن‌ها هندو و یک نفر آن‌ها زرتشتی بوده‌اند. لازم به ذکر است که نویسنده مرید و ارادتمند این شش نفر بوده و آن‌چه راجع به آن‌ها نوشته از دیدگاه او حسن تلقی می‌شده است.
یکی از سه مرشد مسلمان این کتاب سای بابا (۱۹۱۸-۱۸۳۸) می‌باشد که با این سای بابای دوم که معاصر ماست و تا چند سال پیش یکی از جذابیت‌های توریستی هند به شمار می‌رفت فقط شباهت اسمی دارد.
این سای بابای اصلی آن‌قدر در هند محبوب است که شما عکس او را در اغلب تاکسی موتوری‌های هند می‌بینید و عکس برگردان‌های چهره او بر در و دیوار مغازه‌ها و روی اتوموبیل‌ها فراوان دیده می‌شود.
حالا در صفحه ۱۰۵ این کتاب چنین می‌خوانم:
«... هر حرکت ظاهری مرشدان کامل، گرچه گه‌گاه در پرده و اسرار‌آمیز است اما از لحاظ درونی مهم می‌باشد، زیرا هر حرکتی که از آن‌ها سر می‌زند به نفع دنیا تمام می‌شود. برای مثال ، ساعت‌ها به درازا می‌کشید تا سای بابا تخلیه شکم کند. پس از چندی و با افزوده شدن بر شمار پیروان او، این حرکت طبیعی تخلیه‌ی شکم ، به نوعی نمایش از مراسمی باشکوه پرستش تبدیل شد که سای بابا آن را "لندی" نامید (lendiواژه‌ای ماراتی است و به معنای مدفوع خشک می‌باشد). او برای انجام عمل دفع ، هر روز در ساعتی معین، معمولاً نزدیک به ظهر، به صحرایی در آن نزدیکی می‌رفت و دسته‌ای مریدان نیز با نواختن موسیقی و خواندن سرود دنبال او روان بودند و در این میان یک نفر هم چتر بالای سر او می‌گرفت. مراسم لندی یک راز روحانی بود. روزی سای بابا چنین شرح داد: هنگامی که تخلیه شکم می‌کنم، ابدال (کارگزاران روحانی در آسمان‌های درونی) را در مورد وظیفه‌هایی که به عهده دارند راهنمایی می‌کنم...»
سخنی از انشتین نقل شده با این مضمون که "نبوغ حدی دارد اما حماقت حدی ندارد!" خواندن این کتاب که مرا به یاد آبریزگاه مسجد جامع دهلی نیز انداخت بلافاصله جملات انشتین را در نظرم روشن کرد. اگر دچار حماقت شویم مدفوع حضرت مرشد نیز برایمان قداست پیدا می‌کند! پناه بر خدا!

#ادامه_در_پست_پسین

🔽
🔼

#ادامه‌_پست_پیشین

کارل گوستاو یونگ، روانپزشک سوئیسی، در کتاب "سمینار یونگ در باره‌ی زرتشت نیچه" با زبان طنز می‌گوید: 
"اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!" یونگ می‌خواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیب‌های جدی به ما وارد می‌کند. ما بر اساس قصه‌ها، کارتون‌ها، شعرها و فیلم‌ها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد

تصور می‌کنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخ‌های وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

و فریاد سر خواهیم داد که: "شمس من و خدای من!"

یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانه‌ها نجات دهد به ما یادآوری می‌کند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانه‌ها به آسمان می‌پرید، طی‌الارض می‌کرد و بر آب قدم می‌زد، اگر می‌خواهید "مطیع اوامر" کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانه‌ها در وجود او می‌یابید.
خطر غرق شدن در افسانه‌هایی شبیه #شمس و #مولانا کم نیست. برخی با "رهبران سیاسی" چنان تعامل می‌کنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانه‌ای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شده‌اند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینال‌ها پس از فوت پاپ دور هم جمع می‌شوند و با بحث و گفتگو و شورا و رأی‌گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب می‌کنند. آن وقت ببینید چه قدر مسخره و مضحک است که همین "ریش‌سفیدهای واتیکان" در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کرده‌اند که چون "روح‌القدس" در هنگامه انتخاب پاپ، ریش‌سفیدها را هدایت می‌کند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش "خطاناپذیر" است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد می‌شود. کم پیش نمی‌آید که درمان‌جو و درمان‌گر گرفتار قصه "شمس و مولانا" هستند!
درمان‌گر از جایگاه حرفه‌ای به جایگاه اسطوره‌ای می‌لغزد و درمان‌جو را هم با خودش به دره می‌اندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمی‌شود. در داستان‌های "کیمیاگر"، "بریدا" ، "ساحره‌ٔ پورتوبلو" و برخی دیگر از آثار پائولو کوئیلو یک استاد عجیب و غریب ظاهر می‌شود و معجزات و کراماتی از خود نشان می‌دهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی "جهشی" تغییر می‌دهد.
در فیلم‌های سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه می‌رسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بن‌بست رسیده می‌گذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان می‌شود!
باید به خاطر داشته باشیم که اغلب قصه‌ها، روایت جهان (آن‌گونه که هست) نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصه‌ها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی می‌تواند الهام‌بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوط‌های دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.

 📕 جنون قدرت و قدرت نامشروع/ در باب فاشیسم، توتالیتاریسم و کاپیتالیسم

دکتر محمدرضا سرگلزایی

http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
Forwarded from اتچ بات
🧩

📕رهایی از زندان ذهن
متیو مک‌کی و کاترین سوتکر
🔁 ساره حسینی عطار و امید خواجه‌محمودآبادی

در این کتاب یاد می‌گیریم از چشم‌اندازی دور به مشاهده‌ٔ ذهنمان بنشینیم، وقتی دست از اعتقاد به افکارمان برمی‌داریم، افکارمان تسلیم می‌شوند و ذهنمان به احساس آرامش و امنیت بیشتری دست می‌یابد.

در این کتاب می‌خوانیم چه‌طور افکارمان را بشناسیم و آن‌ها را مشاهده کنیم و چگونه فکرمان را تغییر دهیم و همچنین به نقش و تأثیر این افکار در زندگی‌مان پی می‌بریم.
وقتی فریب افکارمان را نمی‌خوریم و آن‌ها را به دقت شناسایی می‌کنیم و می‌دانیم که عملکردشان چیست و قرار است چه‌کارکنیم، موفق می‌شویم که نفوذ آن‌ها را در زندگی‌مان کاهش دهیم و چه‌طور می‌توانیم یک فکر را مشاهده کنیم. بدون این‌که درگیر محتوای آن شویم و...

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
چرا مدیریت زئوسی بحران‌آفرین است؟

کتابی را می‌خوانم به نام #خدایان_مدیریت که نوشته‌ی "چارلز هندی" است. نویسنده‌ٔ این کتاب که تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد انگلستان و سپس دانشگاه ماساچوست امریکا (ام.آی.تی) به پایان رسانده است و از سال ۱۹۷۲ استاد تمام‌وقت "روان‌شناسی مدیریت" در اولین دانشکده‌ٔ "ام.بی.ای" بریتانیا بوده است. کتاب‌های دیگر چارلز هندی عبارتند از: "عصر سنّت گریزی"، "عصر تضاد و تعارض" و "شناخت سازمان‌ها". کتاب "خدایان مدیریت" را چارلز هندی در سال ۱۹۹۷ نوشته است و در سال ۱۳۸۰ ترجمه فارسی آن در ایران منتشر شده است. کتابی که در دست من است چاپ چهارم "خدایان مدیریت" است که در سال ۱۳۹۰ با ترجمه "کهزاد آذرنوش" توسط نشر فردا منتشر شده است.

📍 انواع سازمان‌ها از دیدگاه چارلز هندی

چارلز هندی مفهومی را در این کتاب مطرح می‌کند با عنوان "فرهنگ سازمان". از نظر وی اگر سازمانی به فرهنگ خود آگاه نباشد، دچار "اسکیزوفرنیای فرهنگی" است. به این معنا که عملکردی از هم گسیخته و غیرمنسجم دارد. اما برای موفقیت یک سازمان (سیستم)، تنها خودآگاهی آن سازمان به فرهنگ خود کافی نیست، سازمانی موفّق است که فرهنگی متناسب با زمان، مکان، و وظایف خود داشته باشد.
این‌گونه است که چارلز هندی در این کتاب "فرهنگ کار" سازمان‌ها را بر مبنای ربّ‌النوع‌های یونان باستان به چهار فرهنگ #زئوسی، #آپولونی، #آتنایی، و #دیونیزوسی تقسیم‌بندی می‌کند و نقاط ضعف و قوّت هر سازمان را بیان می‌کند.
به طور خلاصه سازمان‌های زئوسی، سازمان‌هایی هستند که براساس "رهبری کاریزماتیک" فردی که حکم "پدر خواندهٔ" کارکنان را دارد اداره می‌شود. پدرخوانده نسبت به بقیه در این حرفه پیش کسوت است. معمولاً بنیانگذار سازمان یا یکی از مؤسّسان آن است و فردی قدرتمند و باهوش و درعین حال سلطه‌جو، تمامیت‌خواه و انحصارطلب است. ارادت و اطاعت کارکنان نسبت به پدرخوانده، شالوده‌ٔ اساسی این سیستم‌هاست و چارت سازمانی و تخصّص افراد آن قدر در جایگاه سازمانی‌شان دخالت ندارد که "صلاحدید پدرخوانده". این نوع مدیریت برای کسب و کارهای سنّتی و خانوادگی مدیریت مناسبی است.
سازمان‌های دیونیزوسی، سازمان‌هایی هستند که در آن‌ها هرکس بر مبنای ذائقه و سلیقه‌ٔ خود بخش مربوط به خود را اداره می‌کند و واحدهای سازمانی همچون "واحدهایی مستقل در کنار هم" فعالیت می‌کنند. مثلاً در یک بازارچه، غرفه‌های مختلف براساس ذائقه و خلاقیت گرداننده‌شان، دکوراسیون، ساعت کار، و بازدهی مختلفی دارند و این تنوّع و تکثّر برای آن بازارچه یک مزیت به حساب می‌آید.

#ادامه_در_پست_پسین

🔽
🔼

#ادامه‌ی_پست_پیشین

اما برخلاف فرهنگ کار زئوسی و دیونیزوسی که "فردمحور" هستند، فرهنگ کار آپولو و آتنایی فرهنگ‌های "تیمی" هستند که مبنای آن‌ها اقتدار شخصی (کاریزما) یا خلاقیت فردی نیست، بلکه شالوده‌ٔ آن‌ها بر دانش و مهارت استوار است. تفاوت سازمان‌های آپولونی و آتنایی در ایستایی و پویایی است. برای سازمان‌هایی که اساس آن‌ها بر ثبات و پیش‌بینی‌پذیری است، فرهنگ کار آپولونی مناسب است و برای سازمان‌هایی که اساس آن‌ها بر انعطاف و تغییرپذیری است، فرهنگ کار آتنایی مناسب است. سازمان بانک‌ها نمونه‌ای از یک سازمان آپولونی است. همه‌ٔ شعبات یک بانک در سرتاسر کشور استاندارد واحدی دارند که آن‌ها را برای مشتری و سازمان‌های همکار قابل پیش‌بینی می‌کند. از آن طرف وقتی یک تیم جراحی در اتاق عمل هر ساعت یک بیمار متفاوت با بیمار قبلی را روی تخت عمل می‌خوابانند و لازم است به سرعت برای یک بیمار جدید هماهنگ و آماده شوند، شما نمونه‌ای از یک سازمان آتنایی را مشاهده می‌کنید.

📍کدام فرهنگ کار؟

نگاهی به این چهار فرهنگ کار برای ما روشن می‌سازد که فرهنگ زئوسی و دیونیزوسی برای سازمان‌های کوچک و جوامع سنّتی مناسب هستند درحالی که برای سازمان‌های بزرگ و جوامع مدرن، فرهنگ‌های آپولونی و آتنایی مناسبت دارند. صندوق قرض‌الحسنه‌ٔ یک مسجد را می‌توان با الگوی زئوسی اداره کرد اما یک بانک را نمی‌توان با الگوی زئوسی پیش برد، یک زورخانه را می‌توان برمبنای کاریزمای پهلوان و مرشد زورخانه اداره کرد اما فدراسیون فوتبال را نمی‌توان با این سازوکار پیش برد!
بزرگ شدن و مدرن شدن جوامع، مهاجرت از فرهنگ‌های زئوسی و دیونیزوسی به فرهنگ‌های آتنایی و آپولونی را اقتضا می‌کند. اگر جامعه یا سازمانی نتواند این مهاجرت را بپذیرد محکوم به عقب ماندن و پرداخت هزینه‌های هنگفت است. مقایسه‌ٔ کشورهای توسعه‌یافته با کشورهایی که در مسیر توسعه درجا می‌زنند و پیش نمی‌روند به وضوح این تفاوت فرهنگ مدیریت را نشان می‌دهد.

📍زئوس بحران‌آفرین و تنش‌زا!

اما آن چه که دغدغه‌ٔ من برای نوشتن این یادداشت است، فهم این نکته از کتاب چارلز هندی بود که #زئوس‌ها به شدّت میل به دیده شدن دارند بنابراین در شرایطی که کارها طبق روال مشخّصی پیش می‌رود و نیازی به مداخله و راهنمایی آن‌ها نیست به جای این‌که خوشحال باشند بدحال می‌شوند!
آن‌ها دوست دارند مورد نیاز باشند و همیشه "فرزندان" برای گرفتن راهنمایی از آن‌ها صف کشیده باشند. نتیجه این که یک مدیر زئوسی به بحران و تنش نیاز دارد و اگر بحران و تنشی در سیستم وجود نداشته باشد او خود بحران و تنش ایجاد می‌کند تا نقش منحصربه‌فرد او در حلّ مسائل و عبور از بحران‌ها دیده شود و مورد ستایش قرار گیرد!
یک مدیر زئوسی در عرصه‌ٔ صنعتی و اقتصادی مسئولیت‌ها را واگذار نمی‌کند و همیشه برای خود "حق وتو" قائل می‌شود، نتیجه این که همیشه گروهی از "معاونان" و مشاوران و مهندسان منتظر گرفتن "تأیید نهایی" یا اصلاحات جناب مدیر هستند و سازمان هزینه‌های زیادی را بابت این اتلاف وقت و انرژی یا "وتو"های غیرضروری مدیر پرداخت می‌کند.
در حوزه‌ٔ سیاسی نیز با دانشی که چارلز هندی به ما می‌دهد درمی‌یابیم که چرا رهبرانی چون صدّام عراق و خاندان کیم کره شمالی بدون درنظر داشتن منافع ملّی و حتّی منافع شخصی نمی‌توانند بدون جنگ، تنش و بحران‌آفرینی روزگار بگذرانند!

 📕 جنون قدرت و قدرت نامشروع/ در باب فاشیسم، توتالیتاریسم و کاپیتالیسم

دکتر محمدرضا سرگلزایی

http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب📚

همه دروغ می‌گویند/سِت استیونز و دیویدُویتس/ ریحانه عبدی

این کتاب‌ها فلسفه را ساده نمی‌کنند بلکه از ابهتِ هراس‌آورِ فلسفه می‌کاهند. خواننده ممکن است خواندنِ این کتاب‌ها را به امید یافتن پاسخ‌های روشن آغاز کند: پاسخی برای مسئلهٔ تنهایی‌اش، چراییِ مرگ، منشأ ملال و دلزدگی... اما انتظار ایننکه کتابی یا کسی در چند صفحه یا فلان تعداد نکته به ما بگوید چطور زندگی کنیم و چگونه خوشبخت شویم، در واقع یک‌جور انکارِ مسئولیتِ شخصیِ انسان است. پاسخی قطعی و ابدی که مناسب حال همه‌کس باشد وجود ندارد. کتاب‌هایی که چنین مدعاهایی دارند قطعاً فریبکارند. کتاب‌های این مجموعه نسخه نمی‌پیچند و سیاهه‌ای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمی‌گذارند؛ بلکه می‌خواهند به فهم بهتر زندگی و پرسش‌ها و تجربه‌هایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاقِ تاریکِ زندگی و در لحظاتِ دشوار، درکمان از پرسش‌های بی‌پایان انسانی روشن‌تر شود، بدانیم فیلسوفان و حکیمانِ جهان به این پرسش‌ها چطور فکر کرده‌اند؛ تا با فهمِ دقیق‌تر و دیدی بازتر بتوانیم در زندگیمان تصمیم بگیریم، مسئولیت تصمیممان را شجاعانه برعهده بگیریم و با عواقب تصمیم‌هایمان آگاهانه روبرو شویم.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from اتچ بات
#معرفی_کتاب📚

#قوی_سیاه📕
#نسیم_نیکلاس‌طالب🖌
#مریم_بردبار🔁

احمد سبحانی

برخی اتفاقات در جهان آن‌قدر ناگهانی هستند که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را پیش‌بینی کند؛ اما مسئله‌ٔ اصلی این است: باید پس از رخداد واقعه با آن چه کنیم؟ کتاب «قوی سیاه» جواب را به شما می‌دهد.

امروزه دیگر کمتر کسی است که نام نسیم نیکلاس طالب را نشنیده باشد. کسی که پیش‌تر در معامله‌ٔ ابزارهای مشتقه مالی فعالیت می‌کرد و در سال ۲۰۰۱ با نوشتن کتاب «گمراه‌شده با تصادفی‌گرایی» (Fooled by randomness) شناخته شد و در سال ۲۰۰۷ با نوشتن کتاب قوی سیاه به شهرت جهانی دست یافت.

کتاب قوی سیاه به‌گفته‌ٔ خود نسیم طالب، حین طرحی به ‌نام اینسرتو (incerto) نگاشته شده که قرار است اهمیت تصادف و احتمالات را در جریان زندگی و از همه مهم‌تر دنیای تجارت نشان دهد. موفقیت و فروش چشمگیر کتاب‌های طالب نشان می‌دهد که در این راه دستاوردهای کمی نداشته است.

طالب در کتاب قوی سیاه قصد دارد به خواننده نشان دهد که نیازی نیست خودمان را درگیر اتفاقات تصادفی کنیم و برای آنها دلیل و منطق سر هم کنیم. اتفاقات تصادفی، تنها یک تصادف بودند و تمرکز زیاد روی قوهای سیاه باعث می‌شود که تحلیل‌هایمان پیچیده و در اکثر موارد اشتباه از آب دربیایند. جهان‌بینی‌ای که طالب قصد دارد ما را به آن نزدیک کند، جهان‌بینی‌ای است که می‌گوید «سعی نکن همه‌چیز را متوجه شوی؛ چرا که نمی‌توانی». طالب در این کتاب ما را با نادانی‌مان آشنا می‌کند و تلاش می‌کند بگوید باید با این نادانی کنار بیایید.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
#قوی_سیاه📕
#نسیم_نیکلاس‌طالب🖌
#مریم_بردبار🔁

بوقلمونی را در نظر بگیرید که هر روز به او غذا داده می‌شود. هر غذایی که به او داده می‌شود، این اعتقاد را در او محکم‌تر می‌کند که این یک قاعدهٔ کلی از زندگی است که هر روز توسط دوستانی از نسل بشر غذا داده شود یک روز بعدازظهر چهارشنبه قبل از روز شکرگزاری یک اتفاق غیرمنتظره برای بوقلمون می‌افتد. این مسأله سیستم اعتقادی او را دگرگون می‌کند.
بوقلمون بر اساس اتفاقات دیروز چه چیزی می‌تواند دریابد و چگونه می‌تواند متوجه شود که فردا در مغازه چه چیزی قرار دارد؟ شاید چیزهای زیادی بداند، اما مطمئناً خیلی کمتر از آنچه که فکر می‌کند. همین میزان کم است که همه تفاوت را به وجود می‌آورد. چگونه می‌توانیم از دانش آشنای گذشته، در مورد آینده بدانیم؟ یا به طور کل چگونه می‌توانیم بر اساس شناختهٔ محدود به ویژگی‌های ناشناختهٔ نامحدود برسیم؟
مسأله بوقلمون را می‌توان به هر موقعیت دیگری تعمیم داد که در آن می‌شود گفت همان دست‌هایی که به شما غذا می‌دهند، می‌توانند دست‌هایی باشند که گردن شما را می‌فشارند. بگذارید قدمی فراتر نهیم و نگران‌کننده‌ترین جنبه استقرا را در نظر بگیریم: یادگیری پسرو. در نظر داشته باشید که تجربه بوقلمون ممکن است به جای اینکه ارزشی به وجود نیاورد. ارزش منفی به وجود بیاورد. او از مشاهده یاد می‌گیرد، همانطور که به ما گفته می‌شود این کار را انجام دهیم (هرچه باشد این همان اعتقادی است که در مورد روش علمی داریم). اطمینان او با افزایش تعداد افرادی که به او غذا می‌دهند فزونی می‌یابد و رفته‌رفته احساس امنیت بیشتری می‌کند. گرچه کشتن قریب‌الوقوع او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. در نظر داشته باشید که احساس امنیت زمانی به نهایت خود می‌رسد که خطر در بالاترین مرحله خود قرار دارد. اما مساله حتی از این هم کلی‌تر هست. در واقع ضربت و آسیب در ماهیت دانش تجربی است. چیزی در گذشته کارگر بوده تا زمانی که ناگاه و به طور غیرمنتظره دیگر کارایی‌شان را از دست می‌دهد و روشن می‌شود که آنچه ما از گذشته آموخته‌ایم در بهترین حالت نامربوط یا اشتباه و در بدترین حالتش گمراه‌کننده بوده است.
از زاویه دید بوقلمون غذا ندادن روز هزارویکم یک قوی سیاه است. اما برای قصاب قوی سیاه نیست، به خاطر اینکه وقوع آن غیرمنتظره نیست بنابراین می‌بینید که قوی سیاه مشکل فرد احمق است. قوی سیاه وابسته به انتظارات شماست. شما متوجه می‌شوید که می‌توانید قوی سیاه را با علم حذف کنید (اگر قادر باشید). یا با روشن‌بینی.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
#قوی_سیاه📕
#نسیم_نیکلاس‌طالب🖌
#مریم_بردبار🔁

اگر شما عمل مغز داشته باشید ترجیح می‌دهید آن را توسط گزارشگر یک روزنامهٔ علمی انجام دهید یا خود را به دست یک جراح مجرب مغز بسپارید. از سوی دیگر، آیا ترجیح می‌دهید که به پیش‌بینی‌های اقتصادی شخصی که مدرک دکترا در تجارت از یک دانشگاه برجسته مثل دانشگاه وارتون دارد گوش بدهید، یا نویسندهٔ یک روزنامهٔ تجاری؟ در حالی که پاسخ سؤال اول به لحاظ تجربی روشن است، اما پاسخ به سؤال دوم اصلاً این‌گونه نیست. ما می‌توانیم تفاوت بین «بلد بودن» و «دانستن» را ببینیم. یونانی‌ها بین "تکنه Techne" و "اپیستم Episteme" تمایز قائل می‌شدند. دانشکدهٔ تجربی طب مندوت و هراکلیت از دانشجویانش می‌خواست تا جایی که می‌توانند به تکنه (صنعت و پیشه‌وری) متوسل شده و از اپیتسم (دانش و علم) دوری کنند.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
#همخوانی_کتاب
#معرفی_کتاب📕

هر کتاب یک حرکت است و هر حرکت بزرگ یک کتاب.

#مارتین_لوتر_کینگ🖌

http://Telegram.me/Ketabtahlil
Forwarded from کتاب تحلیل، گزیده‌ها، آرشیو مطالب (🇮🇷 فاطمہ رئیسے 🇮🇷)
📚
راه باریک آزادی|دارون عجم‌اوغلو و جیمز رابینسون|سیدعلیرضا بهشتی شیرازی و جعفر خیرخواهان

📌اثر ملکهٔ سرخ

هسته و اساس لویاتان مقیّد، از یک سو محدود کردن سیطرهٔ فرادستان بر حکومت و سلطه‌شان بر شهروندان عادی و از سوی دیگر افزایش ظرفیت حکومت است. لویاتان زمانی که جامعه مایل به همکاری با آن است می‌تواند ظرفیت عظیم‌تری به‌وجود آورد و قوی‌تر شود، اما این همکاری مستلزم اعتماد مردم به توانایی‌شان برای در زنجیر نگاه داشتن این هیولای دریایی است. اما بحث فقط بر سر اعتماد و همکاری نیست. آزادی و نهایتاً ظرفیت حکومت، به توازن قدرت میان حکومت و جامعه بستگی دارد. اگر حکومت و فرادستان بیش از حد توانمند شوند سر از لویاتان مستبد درمی‌آوریم. اگر آنها عقب بمانند، به لویاتان غایب می‌رسیم. پس نیاز است حکومت و جامعه هر دو با هم بدوند و هیچ‌کدام دست بالا را نداشته باشد. این به اثر ملکهٔ سرخ در کتاب سفر به درون آینه، و آنچه آلیس در آنجا یافت اثر لوئیس کارول شباهت دارد. در این کتاب آلیس ملکهٔ سرخ را ملاقات می‌کند و با وی مسابقه می‌دهد. «آلیس بعدها که اندیشید نتوانست درست سر در بیاورد که آنها چگونه آغاز کردند،» اما متوجه شد اگرچه ظاهراً هر دوی آنها با شدت می‌دویدند «درخت‌ها و سایر اشیاء اطرافشان اصلاً به نظر نمی‌آمد جایشان تغییر کند: آنها هر اندازه سریع می‌رفتند انگاری اصلاً از چیزی عبور نکرده بودند.» سرانجام وقتی ملکهٔ سرخ دستور ایست داد،

آلیس با شگفتی بسیار به اطراف ملکه نگریست. «مرا چه می‌شود که گمان می‌کنم تمام مدت زیر همین درخت بودیم! همه چیز درست مثل قبل است!»

ملکه پاسخ داد «البته که این‌طور است، مگر انتظار دیگری داشتی؟»

آلیس که هنوز یک کمی نفس‌نفس می‌زد گفت، «آخر در کشور ما اگر برای مدت طولانی خیلی سریع بدویم، یعنی همین کاری که ما داشتیم انجام می‌دادیم، معمولاً به جایی دیگر می‌رسیم.»

ملکه گفت: «چه کشور کند و تنبلی دارید! اکنون و اینجا، همان‌گونه که می‌بینی، برای اینکه در همان مکان قبلی بمانی لازم است تا جایی که می‌توانی سریع بدوی.»

اثر ملکه سرخ به وضعیتی اشاره می‌کند که صرفاً برای حفظ موقعیت خود باید به دویدن ادامه دهید، مانند حکومت و جامعه که با سرعت می‌دوند تا توازن بینشان حفظ شود. در کتاب کارول همه آن دویدن‌ها کاری بیهوده بود. در تکاپوی جامعه علیه لویاتان وضعیت این‌طور نیست. اگر جامعه شل بیاید و به حد کافی سریع ندود و خود را با قدرت رو به رشد حکومت همراه نکند، لویاتان مقیّد می‌تواند سریعاً به لویاتان مستبد تنزل یابد. به رقابت جامعه نیاز داریم تا لویاتان را تحت نظارت بگیرد، و لویاتان هر اندازه قدرتمندتر و پرظرفیت‌تر شده باشد، جامعه هم باید قدرتمندتر و هوشیارتر شود. ما علاوه بر این محتاج لویاتانی هستیم که به دویدن ادامه دهد، هم بدان منظور که ظرفیتش را در مواجهه با چالش‌های جدید و دشوار بالا ببرد، و هم برای آنکه استقلالش را حفظ کند، استقلالی که نه تنها در حل‌وفصل مرافعات و اجرای بی‌طرفانه قوانین، که همچنین برای شکستن قفس هنجارها حیاتی است. همهٔ این‌ها (تمام این دویدن‌ها!) وضعیتی کاملاً آشفته به نظر می‌آید، و خواهیم دید که اغلب همین‌گونه است. با وجود تمامی این آشفته‌کاری، برای پیشرفت بشر و برای آزادی وابسته به ملکهٔ سرخ هستیم. اما خود ملکهٔ سرخ نوسانات بسیاری در توازن قدرت میان حکومت و جامعه ایجاد می‌کند، زیرا گاهی این و گاهی آن جلو می‌افتند.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
Forwarded from اتچ بات
📚
راه باریک آزادی|دارون عجم‌اوغلو و جیمز رابینسون|سیدعلیرضا بهشتی شیرازی و جعفر خیرخواهان

📌آزادی با ویژگی‌های چینی

تحت استبداد بذر آزادی انسان جوانه نمی‌زند. در مورد چین امروزی نیز تفاوتی وجود ندارد هنگ‌کنگ و تایوان با وجود نزدیکیشان به سرزمین اصلی و بریده شدن از یک قماش فرهنگی توانسته‌اند جوامعی بیافرینند که تقاضایی قوی برای آزادی دارند، اما چین در جهتی دیگر حرکت کرده است. در حالی که این سطور را می‌نویسیم دولت این کشور دارد «سامانهٔ اعتبار اجتماعی» خود را می‌آزماید. هر شهروند چینی تحت پایش قرار خواهد گرفت و به او امتیاز اعتبار اجتماعی تعلق می‌گیرد. [در حال حاضر هم] بر تمامی فعالیت‌های آنلاین نظارت می‌شود. ولی دولت علاوه بر آن دارد ۲۰۰ میلیون دوربین تشخیص چهره در سراسر کشور کار می‌گذارد. در پیوست عکسی از میدان تیان‌آن‌من در قلب پکن می‌بینید که حاوی تعدادی از این دوربین‌هاست. جورج اورول در رمان ضدآرمان‌شهری خود، ۱۹۸۴، می‌نویسد: «برادر بزرگ دارد شما را تماشا می‌کند». در سال ۱۹۴۹ که کتاب منتشر شد این کار به لحاظ فناوری یک رؤیا (بلکه یک کابوس) (غیرعملی) به حساب می‌آمد. دیگر این‌طور نیست. با کسی که امتیازات اجتماعی بالایی به دست بیاورد در هتل‌ها و فرودگاه خوش‌رفتاری خواهد شد، در بانک‌ها او راحت‌تر وام می‌گیرد، و دسترسی ترجیحی به دانشگاه‌های فرادستان و مشاغل بالا پیدا خواهد کرد. آن‌گونه که تبلیغ می‌شود:

این پایش به افراد مورد وثوق اجازه می‌دهد آزادانه زیر آسمان بپلکند، در حالی که برای افراد بی اعتبار شده برداشتن یک قدم را هم دشوار می‌سازد.

اما تا چه حد آزادانه؟ آیا دارید در یک سوپر‌مارکت نوشابه الكلی می‌خرید—فکر بدی است، زیرا چند امتیاز از دست خواهید داد. همچنین اگر یکی از خویشاوندان یا دوستان شما کاری انجام دهد که مقامات نمی‌پسندند از شما امتیاز کسر می‌شود. کسی که با او دوست می‌شوید یا قرار است با وی ازدواج کنید نیز به همین ترتیب بر امتیازتان اثر می‌گذارد. اگر تصمیماتی بگیرید که حزب کمونیست تأیید نکند از جامعه طرد می‌شوید، نمی‌توانید سفر بروید، اتومبیل یا آپارتمان اجاره کنید، یا حتی شغلی به دست آورید. اینها به یک قفس می‌ماند، که نه توسط هنجارها، بلکه از سوی چشم پایشگر حکومت ایجاد شده است.
یک کاربرد واضح از ذهنیت اعتبار اجتماعی و معنای آن برای آزادی در استان غربی سین‌کیانگ چین در معرض نمایش قرار دارد، وطن میلیون‌ها مسلمان ایغور. ایغورها در معرض تبعیض، ستم، و حبس همگانی، و نیز شدیدترین استفاده از فناوری‌های پایشی حکومت بوده‌اند. اینک آنها باید «برادران و خواهران بزرگ» را در خانه‌هایشان هم تحمل کنند، کسانی که مراقب هر کلمه یا عمل آنها هستند. اولین موج از اعزام این ناظران اجتماعی در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، زمانی که حدود ۲۰۰۰۰۰ عضو حزب کمونیست به سین‌کیانگ گسیل شدند تا «با مردم دیدار کنند، به آنها سود برسانند، و قلب‌هایشان را گرد هم آورند»، ولو از سوی ایغورها همان‌قدر مورد استقبال قرار گرفتند که شهرنشینان فرستاده شده به روستاها در خلال انقلاب فرهنگی مائو. در سال ۲۰۱۶ موج دومی شامل ۱۱۰۰۰۰ مبصر به عنوان پیشاهنگ کارزار «متحد مانند یک خانواده» روانه گردیدند، کارزاری برای جای دادن آنها در خانهٔ ایغورهایی که اعضایشان از سوی پلیس حبس یا کشته شده بودند. موج سوم شامل یک میلیون عضو تشکیلاتی در سال ۲۰۱۷ از راه رسیدند صبح‌ها برادران و خواهران جلوی دفاتر محلی حزب کمونیست چین به همراه یکدیگر آواز می‌خوانند و متعهدانه در جلسات اطلاع‌رسانی در مورد دیدگاه رئیس‌جمهور شی است به «چین جديد» شرکت می‌کنند.
ایغورها دائماً تحت نظرند تا وفاداریشان مورد پایش قرار گیرد. آیا آنها خوب چینی حرف می‌زنند؟ آیا نشانه‌ای از جانماز یا سجده به سمت مکه وجود دارد؟ آیا صدای احوالپرسی به شیوه اسلامی (مثلاً سلام علیکم) به گوش می‌رسد؟ آیا آنها نسخه‌ای از قرآن در اختیار دارند؟ در ماه رمضان چه خبر است؟
برای بیشتر افراد آزادی با شاخصه‌های چینی ابداً آزادی نیست.

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil
انتظار کشیدن زیر درخت کاج

مردی که روبه‌رویم نشسته بود از شدت مصرف هروئین بارها به دار و درخت خورده بود و پیشانی‌اش زخم‌های متعددی داشت. از بس که کبریت را در حالت از خودبی‌خودی زیر زرورق نگه داشته بود انگشتانش سوخته بودند و در میانه گفتگو بارها به چرت نشئه فرو می‌رفت و وقتی سر برمی‌داشت می‌گفت: "گوشم با شماست آقای دکتر!"
با همه این تفاصیل به طور مکرر تأکید می‌کرد که "من معتاد نیستم دکتر، من گاهی تفریحی با دوستانم مصرف می‌کنم، این خانم زیادی حساس است!"
به خانم "زیادی حساس" که همراه این "بیمار" آمده بود گفتم: "شما چه نسبتی با ایشان دارید؟"، خانم پاسخ داد که قرار است وقتی که این آقا درمان شد نامزد شوند! همه دوستان و بستگان این خانم او را از این رابطه برحذر داشته بودند ولی این خانم اصرار داشت که "خوش‌بین" است و به نیمه پر لیوان نگاه می‌کند بنا بر این امید دارد که این جناب پس از ترک کردن می‌تواند همسفر او در یک زندگی سالم باشد!

یک‌بار به مراجعی شبیه این خانم گفته بودم اگر زیر درخت کاج نشسته باشی و منتظر فرو افتادن گلابی باشی خوش‌بین نیستی ساده‌لوح هستی!
اگر با نگاه کردن به شکوفه‌های درخت گلابی بتوانی طعم گلابی رسیده شیرین آبدار را در ذهن مجسم کنی خوش‌بین هستی، اما اگر تصور می‌کنی با نشستن زیر درخت کاج قرار است گلابی روی سرت بیفتد خیالباف و خودفریب هستی!

نظر این خانم این بود که آدم‌های زیادی از گودال اعتیاد به مواد مخدر بیرون آمده‌اند بنا بر این او نامزد آینده‌اش را کاجی نمی‌دید که قرار است گلابی شود، بنا بر این از این نظر حق با این خانم بود من دچار "سفسطه استعاره"
(metaphor fallacy)
شده بودم، به قول "ژان پل سارتر" فیلسوف فرانسوی: " انسان هست آن‌چه که نیست و نیست آن‌چه که هست!" و به قول "جبران خلیل جبران" نقاش و نویسنده لبنانی: " اگر از گذشته یک قدیس و آینده یک جانی خبر داشتی خود را نه فروتر از آن و نه بهتر از این می‌دانستی!" هر دو راست می‌گویند، انسان یک "بالقوه" است که گاهی ۱۸۰ درجه تغییر مسیر می‌دهد: شمر بن ذی الجوشن شهید زنده جنگ صفین است و حر بن یزید ریاحی سردار سپاه عبیدالله بن زیاد، اما حر اولین کسی است که در کربلا در رکاب حسین بن علی جان می‌بازد و شمر آن کسی است که حسین بن علی را سر می‌برد!
از این نمونه‌ها در افسانه و تاریخ و زندگی روزانه کم ندیده‌ایم اما ما بر اساس "قاعده‌ها" مهره می‌چینیم، نه بر اساس استثناها! بنا کردن زندگی زناشویی با فردی که اختلال شخصیت و اعتیاد و انکار در او محرز است با این فرض که او بهبود می‌یابد و بازگشت نمی‌کند و فردی مسئول و متعهد خواهد شد سرمایه‌گذاری بر اساس استثنائات است نه قواعد!
استدلال این خانم و کسانی شبیه ایشان این است که آنها با فداکاری و ایثار و عشق "احتمال آماری" این "معجزه" را بالا می‌برند. از نظر آن‌ها عشق کیمیایی است که می‌تواند مس را طلا کند:

از محبت خارها گل می‌شود
از محبت سرکه‌ها مل می‌شود

اما تجربه من در نزدیک به بیست سال روان‌درمانگری این بوده که بیشتر بیمارانی که از اعتیاد رهایی می‌یابند کسانی هستند که اختلال شخصیت شدیدی ندارند و حتی آن هنگام که دچار اعتیاد هستند تلاش می‌کنند به تعهدات و مسئولیت‌هایشان پایبند بمانند، کسانی که با انکار و دلیل‌تراشی خود و دیگران را فریب نمی‌دهند. بر خلاف تصور این خانم عشق و فداکاری یک نامزد یا همسر عامل اصلی و تعیین‌کننده در بهبودی یک معتاد نبوده است!
من سال‌ها در انواع مراکز درمانی از کلینیک‌های دولتی و رایگان گرفته تا کلینیک‌های خصوصی، از بیمارستان روان‌پزشکی گرفته تا بهکده‌ها
(Therapeutic Community)
با بیماران دچار اعتیاد کار کرده‌ام و مطمئن هستم که جمع‌بندی من دچار سوگیری در غربال مراجعان
(Selection Bias)
نیست. راستی موضوع اصلی این یادداشت قرار نبود "اعتیاد" باشد، قرار بود " انتظار کشیدن زیر درخت کاج" باشد! "اعتیاد" فقط یک مثال بود، بقیه مثال‌ها را شما پیدا کنید، ما دست جمعی زیر درخت کاج نشسته‌ایم!

دکتر محمدرضا سرگلزایی


http://Telegram.me/Mohammadreza_Sargolzaee
📚


عشق نیروی فعال بشری است. نیرویی است که موانع بین انسان‌ها را می‌شکند و آدمیان را به یکدیگر پیوند می‌دهد، عشق انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره می‌سازد، با وجود این بدو امکان می‌دهد خودش باشد و همسازی شخصیت خود را حفظ کند. در عشق تضادی جالب روی می‌دهد، عاشق و معشوق یکی می‌شوند و در عین حال از هم جدا می‌مانند.
اگر بگویم عشق فعالیت است یک دشواری پیش می‌آید که منشأش مبهم بودن معنی "فعالیت" است. "فعالیت" در دنیای امروز معمولاً به عملی گویند که، با صرف مقداری انرژی تغییری در وضع موجود پدید آورد.
بدین ترتیب کسی فعال است که داد و ستد کند، به تحصیل علم پزشکی بپردازد، شب و روز کار کند، چیزی بسازد، یا ورزش کند.
وجه مشترک همهٔ اینگونه فعالیت‌ها این است که همه برای رسیدن به یک هدف خارجی هدایت می‌شوند.
آنچه در اینجا در نظر گرفته نمی‌شود، انگیزه فعالیت است مثلاً شخصی را فرض کنید که در نتیجهٔ احساس عمیق ناایمنی و تنهایی به کار مداوم تن در می‌دهد، یا شخص دیگری که به حکم جاه‌طلبی یا آزمندی و پولدوستی به این راه کشانده می‌شود.
در همهٔ این موارد شخص بردهٔ نوعی شهوت است، و فعالیت‌های او در واقع نوعی "فعل‌پذیری" است زیرا اوست که به سویی کشانده شده است. او فعل‌پذیر است نه "فعال". از طرف دیگر آدمی که آرام در گوشه‌ای می‌نشیند و به تفکر می‌پردازد و در مقابل خود هیچ قصد و هدفی جز آگاهی از خود و یگانگیش با دنیا ندارد، "غیرفعال" نامیده می‌شود.
زیرا از او "فعلی" سر نمی‌زند. و حال آنکه این روش تمرکز قوا به منظور فکر کردن بالاترین نوع فعالیت، یعنی فعالیت روح است، که فقط در صورت وجود آزادی درونی و استقلال شخصی میسر است.
یکی از مفاهیم فعالیت، در دنیای امروز، به کار انداختن نیرو برای رسیدن به هدف یا هدف‌های برونی است؛ مفهوم دیگر فعالیت به کار انداختن نیروهای ذاتی بشر است، اعم از اینکه این عمل تغییرات برونی به وجود بیاورد یا نیاورد. مفهوم اخیر فعالیت را اسپینوزا به روشنی بیان کرده است.
او قایل به تمایز بین انفعال فعال و فعل‌پذیر و بین "اعمال" و "شهوات" است .انسانی که به عمل فعال می‌پردازد، آزاد است او خداوند عمل خویش است؛ اما در عمل فعل‌پذیر، شخص به دنبال عمل کشانده می‌شود، بی‌آنکه از موضوع  انگیزه‌های خود آگاه باشد.
بدین ترتیب اسپینوزا به این نتیجه می‌رسد که فضیلت و قدرت هر دو عین یکدیگرند. حسادت، رشک، بلندپروازی و هر نوع حرص جزو شهوات به حساب می‌آیند؛ عشق یک عمل است، عمل به کار انداختن نیروهای انسانی است که تنها در شرایطی که شخص کاملاً آزاد باشد، نه تحت زور و اجبار، آنها را به کار می‌اندازد.
عشق فعال بودن است، نه فعل‌پذیری؛ "پایداری" است نه "اسارت". به طور کلی خصیصه‌ٔ فعال عشق را می‌توان چنین بیان کرد که عشق در درجه اول نثار کردن است نه گرفتن.

#هنر‌عشق‌ورزیدن📕
#اریک_فروم🖌
#پوری_سلطانی🔁

#کتاب_تحلیل

@Ketabtahlil