pine tree camp
753 subscribers
512 photos
34 videos
1 file
175 links
Download Telegram
بچه‌ها... نتونستم جلوی خودم رو بگیرم
این سه‌تا ری‌اکشن رو موقتی میذارم بمونن. خیلی جینگولن. ==))))))
Forwarded from Hidden Chat
رد یکی نشسته تمام پیام های چنلت رو جیززی کرده‌. طرفدارانت ترسناکن. =)))
اتفاقاً متوجه شدم. متاسفانه مجبوریم یک خداحافظی زودهنگام با ری‌اکشن‌ها داشته‌باشیم قبل از این‌که بچه‌ها ویروس مسیح رو در تمامِ کمپ پخش کنن–
گاهی وقت‌ها کاملا این درد کهنه رو حس می‌کنم که زیر لایه‌ی ضخیم پوستم می‌خزه و متراکم و متراکم‌تر میشه و تا مرز انفجار میره. بعد درست روی همون مرز باقی می‌مونه و به‌جای اینکه بالاخره از درون منفجر بشه و خلاصم کنه و همه‌چیز رو به گند و گه بکشه، توی همون حالت باقی می‌مونه. توی همون حالتِ روانی‌کننده‌ی ریز زیرپوستی که حتی در بهترین لحظاتت هم به مغزت سیخونک می‌زنه تا یادآوری کنه یک چیزی درست نیست و لابد هرگز هم درست نخواهد شد.
درست نمی‌دونم، ولی دردها محو و نیست و نابود نمیشن. می‌چسبن به سرگذشتِ آدم. خودشون رو لابه‌لای وصله‌پینه‌های هویتمون جا می‌کنن، و وقتی از دور یک نگاهی به تابلوی وجودِ خودمون میندازیم، همیشه به چشم میان. راه فراری نیست.
بچه‌ها من پینترستم رو سامان دادم و از اون‌جایی که دیگه مثل قبل پین‌هام فله‌ای توی بردهای بی‌ربط سرازیر نشده، اینجا چند لینک میذارم برای شماهایی که مخاطب داستان‌هام بودید و شاید دلتون بخواد چک کنید~
اگر دلتنگ حال و هوای رودخانه‌ی مسیح هستید:
https://pin.it/65wreqGB4

اگر دلتنگ حال و هوای کلاهدوز دیوانه هستید:
https://pin.it/4tQBbNm8v

و اگر دوست دارید بیشتر با حال و هوای عزیزدلم امرالد آشنا شید:
https://pin.it/270511bnK
عزیزان تازه‌وارد که از چنل اون خانوم‌خوشگل‌خوش‌سلیقه‌هه دارید سر می‌زنید به اینجا، من نویسنده‌ی فن‌فیکشن هستم و این چنل محتوای شخصی هم داره اما اکثرا درباره‌ی داستان‌هامه همه‌چیز. خلاصه که، این رو گفتم تا گیج نشید چون خیلی‌هاتون هی جوین شدید هی لفت دادید =)))
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
محبت ناگهانی نکنید بهم. جنبه ندارم، قلبم علیل و ضعیفه، سکته می‌کنم و یک‌وقت میوفته گردن شما. ؛))
قلب نیرنگ‌بازترین است و بی‌اندازه شرور؛ چه‌کسی می‌داند؟!

کتاب ارمیای نبی– ۹:۱۷
چهار کتاب از کاپوتی خونده‌ام و زمینه‌ی سه تا از اون‌ها، زندگی و تجربیات شخصیِ خودش بوده و همگی انقدر جذاب و دلنشین و ملموس هستند که واقعا باورم شده بعضی آدم‌ها طوری به دنیا میان و طوری زندگی می‌کنن که چاره‌ای جز نوشتن و راوی بودن براشون باقی نمی‌مونه. اون‌وقت من دهن خودم رو میگام و چنگ می‌زنم به جهان که چیزی پیدا کنم و روی کاغذ بیارم و باز هم عقبم.
عیبی نداره، فعلا درگیری اصلی ذهنی‌م اینه که وقتشه سراغ استاد گوتیک جنوبی – ویلیام فاکنر– برم که فقط یکی از کتاب‌هاش رو خونده‌ام اما واقعا قیمت آثارش با جیب من هیچ تناسبی نداره.🦅
Home
Edward Sharpe & The Magnetic Zeros
قسمت پنجمِ "عزیز دلم، امرالد" پابلیش شد و می‌تونید حین خوندنِ پاراگراف‌ اولش این آهنگ بامزه‌ی موردعلاقه‌‌‌ی من و بکهیون رو گوش کنید. ؛))
خب، حالا که داستان رو هم آپلود کردم خواستم بهتون بگم که از امروز تا یک ماه آینده، یعنی کنکور ارشدم، از سوشال‌مدیا دور می‌مونم و کرکره‌های چنل‌ها و اکانت شخصی‌م پایین می‌مونه. تا وقتی برمی‌گردم بچه‌های خوبی باشید.🌲