My poems
252 subscribers
243 photos
63 videos
31 files
28 links
Download Telegram
من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری...
اِی کاش که دَر قِسمتِ مَن هَم بِنویسَند:

روزی که شَوَد با نَفَسِ گرمِ تو آغاز...
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی،
که بود؟
کجا رفت؟
چرا بود و چرا نیست؟
تا جنون فاصله‌ای نیست ازینجا که منم..
‌‌فصل ڪوچیدن غمـ
       میشود آن دَمـ ڪه رسد
               پای پر مهر بهارت به فراسوی دلم
آخرین پرنده را هم رها کرده‌ام
اما هنوز غمگینم

چیزی
در این قفس خالی هست
که آزاد نمی‌شود
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم

گرم کن هنگامه‌ی دیگر که ما افسرده‌ایم
خوب است اگر تــــازه کنم حوصله ها را
من با چـه زبانی بــنــــویــسم گــله ها را؟

در کوچه قـدم میزنم و کار من این است
با پــرســـه زدن حـل بـکـنم مسئــله ها را
گویند که نور است پس از ظلمت بسیار
دل روشن و سبزیم که شب دیر نپاید..
هرکه تشویش سر زلف پریشان تو دید
تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست....
در کجا هستی نهان ای مرغ!
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخه های شوق؟
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادراک بال و پر؟
هر کجا هستی،بگو با من.
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن
آفتابی شو!
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر
مار برق،از لانه اش بیرون نمی آید.
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است و آرام.
از چه دیگر می کنی پروا؟
گفتم مگر ز رفتن، غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری!
Audio
AudioLab
نیک‌خواه توام و روی تو، دلخواه من است

می‌رود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
گفتند که دل زنده شود با نفسِ عشق
من مُردم و ای عشق به دادم نرسیدی
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر
لحظه‌ای بنشين و در چشم غم آلودم نگر
                تا زبان اشکِ من گويد حكايت‌های دل
توهمان
    خاطر امنی
          که دلم ، خوش
                    به وجودت شده است
من نگاه از مردم این شهر می دزدم ولی
آنکه را سیری ندارم از تماشایش تویی
نبضِ مرا بگير
و ببر نامِ خويش را

تا خون بَدل به باده شود
در رَگان من