روزنوشتهای ثریا قنبری عدیوی
90 subscribers
300 photos
49 videos
7 files
119 links
یادداشت‌های ثریا قنبری عدیوی، نویسنده و مدرس

📚 نویسنده رمان‌های نامه‌های جنگ، اگر ایستاده بمانی، قرارمان وقت دلتنگی، چشم‌ها به تاریکی عادت می‌کنند، ردپای زخمی

📜 شاعر مجموعه شعر زمستانی‌ترین رویای من

🖊 مدرس داستان نویسی

🗞 روزنامه‌نگار پیشین
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی ست دیگر....
روزتون رو بسازید با دست های خودتون
#یادداشت_امروز
یه وقتایی حال آدم خیلی خوبه، صبح از خواب پا میشه، لبخند می زنه، کاراشو انجام میده، میره بیرون خرید میکنه. برای خودش یه چیز کوچولو می خره، توی خیابون قدم می زنه، با آدما مهربونتر رفتار می کنه.
برمی گرده خونه ناهار مورد علاقشو درست می کنه، یه قهوه برای خودش آماده می کنه، کتاب می خونه، به مادرش زنگ می زنه و باهاش حرف می زنه.
عصر که میشه دست بچه یا بچه هاشو می گیره می رن بیرون با هم بستنی می خورن، برای دخترش جوراب و گیره و تینت لب و این جور چیزا می خره...
خلاصه که حالش خوبه‌. خیلی خوب.
اما امان از وقتی که یکی بهش زنگ بزنه و یه چیز کوچولو بهش بگه. چیزی که باعث ناراحتیش بشه.
مثلا یه آدمی پشت سرت چی گفته..‌
مثلا توی فلان مهمونی فلان حرفو درباره تو گفتن...
یا...
همین یه حرف کوچیک همه دلخوشی ها و لبخندها و حال خوب رو ازش می گیره. همه رو فدای یه ناراحتی کوچیک می کنه و حالش بد میشه خیلی بد.
می خوام بگم که زندگی ها به اندازه کافی غصه داره، دغدغه و مشکل داره دیگه این چیزای کوچیک نباید تو رو از پا دربیاره، نباید.
بذار هر آدمی هرچی دلش می خواد پشت سرت بگه، این هیچی از تو کم نمی کنه‌ اما از اونا خیلی چیزا کم می کنه.
بذار حالت خوب بمونه، از آدمایی که سعی میکنن با حرفاشون بهمت بریزن دوری کن و اجازه نده هیچی حالتو بد کنه. مگر اتفاقات ناگوار و تلخی که سرنوشت و تقدیر برات رقم می زنه.
حرفهای پشت سر دقیقا به همونجا تعلق دارن... پشت سر..‌.
اینم از شیخ بهایی یادت بمونه:
آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست...
همه ما لایق یه زندگی خوب و پر از آرامشیم. از خودمون دریغش نکنیم.
#ثریا_قنبری_عدیوی
https://t.me/sorayaghanbariadivi
آدم‌هایی هستند در زندگيتان؛
نمی‌گویم خوبند يا بد...
چگالى وجودشان بالاست...
افکار، حرف زدن، رفتار،محبت داشتنشان
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
يادت نمی‌رود "هستن هايشان را"
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک می‌کنند، اينها روى دل و جانت!
بس که بلدند "باشند" اين آدم‌ها را، بايد قدر بدانى! وگرنه دنيا پر است از آن ديگرهاى بى امضايى که شيب منحنى حضورشان، هميشه ثابت است.
بعضی از آدم‌ها ترجمه شده اند
بعضی از آدم‌ها فتو کپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدم‌ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدم‌ها فقط جدول و سرگرمی دارند.
بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم‌ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم.
و بعضی از آدم‌ها را باید نخوانده کنار گذاشت.
از روی بعضی از آدم‌ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه...

قیصر امین پور
سلام به روی ماه همتون😍
امیدوارم حالتون عالی باشه و متوجه غیبت چند روزه من نشده باشید.
زندگی ست و هزار راهِ نرفته...
براتون یک دنیا سلامتی آرزو دارم چون بزرگ ترین داشته ما همینه
سلامتی...
امیدوارم همه شما دوستان خوبم شاد و سالم و پرانرژی باشید 💚
#یادداشت_امروز
گفتم سلامتی یادم اومد یه خاطره براتون تعریف کنم.
چند سال پیش که هنوز خبرنگار بودم و گزارش های اجتماعی می نوشتم پسر بچه ای به اسم حسین رو بهم معرفی کردن تا از خودش و خانواده اش یه گزارش بگیرم.
علتش هم بیماری و فقر این خانواده بود.
راهی بیمارستان امید اصفهان شدم. اول پدر حسین و بعد مادرش رو دیدم. باهم حرف زدیم. حسین تومور مغزی داشت و تحت درمان بود. هزینه های درمانش هم بالا بود. بچه کوچیک خانواده و عزیز پدر و مادرش بود.
حسین رو هم دیدم. پسر بچه باهوش و پر امیدی که عاشق درس و تحصیل بود اما بخاطر وضعیت جسمانیش کلاس دوم رو رها کرده بود.
اونا توی یکی از روستاهای اطراف اصفهان زندگی می کنن.
اشک های پدر و مادر حسین رو همیشه به یاد دارم. تلخ و تکان دهنده.
اون روز فهمیدم که حسین به نقاشی و رنگ آمیزی خیلی علاقمنده. رفتم بیرون بیمارستان و براش دفتر نقاشی و مداد رنگی و این جور چیزا خریدم و دو ساعتی باهاش وقت گذروندم. حرف زدیم. نقاشی کشیدیم. خندیدیم. باهم بيسکوئيت خوردیم.
برام خیلی سخت و دردناک بود که بپذیرم یه روز ممکنه حسین نباشه.
تا چند ماهی با این خانواده در ارتباط بودم و سعی می کردم بهشون روحیه بدم و از راههای محتلف هم تلاش کردم براشون از خیریه کمک جمع آوری کنم.
حتی سعی کردیم براش با کمک جمعیت هلال احمر معلم بگیریم که بره روستا و به حسین درس بده.
خلاصه که بعد از چند ماه ارتباط ما باهم کمتر شد تا یک سال و سه ماه بعد از اولین ملاقات ما فهمیدم که حسین از دنیا رفته...
برای کودکیش دلم گرفت. برای دردهایی که کشید و بی نتیجه موند بغض کردم.‌برای نقاشی ها و آرزوهای قشنگش و برای نگاه امیدوار و دست های خالی پدر و مادرش حالم تا مدتها خوب نبود.
اما چه میشه کرد...
از دستان ناتوان ما برای اونا کاری برنمی اومد...
اینو گفتم تا اول از همه براتون سلامتی آرزو کنم و بعد ازتون بخوام که هم مراقب خودتون باشید و هم قدر این داشته خیلی با ارزش خودتون رو بدونید.
اونقدر مهمه که با هیچی، واقعا با هیچی قابل قیاس نیست.
امیدوارم سالم باشید و با سلامتی دنبال آرزوها و رویاهاتون برید...
همین...
#ثریا_قنبری_عدیوی
https://t.me/sorayaghanbariadivi
#یادداشت_امروز
سلام به روی ماه همتون
امیدوارم این روزهای آخر سال رو با لبخند و حال خوب سپری کنید.
صبح امروز هنوز ساعت ۸ نشده بود که گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود.
یعنی کی می تونه باشه؟
جواب دادم.
مرضیه بود. زنی که بدون هیچ سرمایه و پشتوانه ای و فقط با تلاش خودش از صفر میناکاری رو شروع کرد و حالا زندگی خودش و سه تا بچه اش رو می تونه تامین کنه.
از اون دسته آدم‌هایی نیست که فکر کنیم یه زندگی رویایی داره و اوضاع مالیش خیلی عالی شده، نه.
اما حالا دیگه از عهده تامین زندگیش برمیاد و دستش جلوی کسی دراز نیست.
نیاز بچه هاشو تامین می کنه و همین برای مرضیه که همسرش رو بعد از تولد سومین فرزندش از دست داد و هیچ مستمری ماهانه ای نداشت کافی بود.
با مرضیه سال ۱۳۹۶ آشنا شدم وقتی که در نمایشگاه صنایع دستی محصولاتش رو عرضه کرده بود.
اون نمایشگاه رو زنان سرپرست خانوار ترتیب داده بودن و منم چون قصد خرید داشتم ترجیح دادم بجای اینکه از مغازه های پر زرق و برق خرید کنم از این زنان کارآفرین خرید و یه حمایت کوچیک کنم.
قرعه خریدم به نام مرضیه افتاد‌. ازش خرید کردم. سر صحبت رو باهاش باز کردم و اونقدر برامون صحبت ها جذابیت داشت که دو ساعتی طول کشید.
هر مشتری که می اومد کلی از محصولات مرضیه و کیفیتشون براشون می گفتم و تشویقشون می کردم به حمایت و خرید و اغلب اونا هم محبت می کردن و خرید می کردن.
اون روز با مرضیه، هم حرف زدیم. هم فروختیم و هم کلی ازش یاد گرفتم.
امروز هم زنگ زد تا برای یه نمایشگاه دیگه دعوتم کنه ازم خواست تا کنارش باشم، گفت که حضور من بهش اعتماد به نفس بیشتری میده و بهتر می تونه محصولاتش رو بفروشه.
با شوخی بهش گفتم: البته که اگه من باشم بیشتر می فروشی 😃
اما متاسفانه اصفهان نیستم و این بار نمی تونستم کنارش باشم.
اینا رو نوشتم تا ازتون بخوام که حواستون به آدمای اطرافتون باشه، خیلی وقتا با یه کار ساده، یه خرید کوچیک یا حتی یه جمله امیدوارم کننده می تونیم از دیگران حمایت کنیم.
زندگی امروز پر از دغدغه و دلواپسیه و اگه خودمون کنار هم نباشیم و هوای همو نداشته باشیم ته مونده ی قشنگی هاشو هم از دست میده. حداقل دلخوشی های کوچیک رو از هم نگیریم.
خیلیا به حمایت ما نیاز دارن، خصوصا آدم هایی که هیچ پشتوانه ای جز خدا ندارن، هیچ کس حمایتشون نمی کنه و روی پای خودشون ایستادن و با تلاش خودشون به رویاهای کوچیکشون رسیدن.
این روزهای آخر سال حواسمون به این آدما باشه...
هرجور که می تونید...
دمتون گرم
#ثریا_قنبری_عدیوی
https://t.me/sorayaghanbariadivi
#یادداشت_امروز
از صبح زود که بیدار شدم و بخشی از یک کتاب رو مطالعه کردم مدام دارم به این فکر میکنم که دستاورد من در سال ۱۴۰۲ چی بوده؟
چیکار کردم که بابتش خوشحال باشم و به خودم افتخار کنم و بگم: دمت گرم بابت این کار...
من از اون دسته آدم‌هایی هستم که خیلی دیر از خودم راضی میشم، هرکاری باعث نمیشه خوشحال بشم. بابت کارهای کوچیک از خودم سپاسگزار نیستم و این چیز خوبی نیست.
برای همین وقتی دارم به دستاوردهای سالی که گذشت فکر میکنم فقط چند تا مورد رو می تونم بگم اما اگر بخوام تمام کارهای ریز و درشتی که انجام دادم و نتیجه خوبی داشته رو بنویسم کم نیستن.
این کارهای کوچیک می تونه شامل خوشحال کردن یه آدم دیگه باشه. می تونه خوندن یه کتاب موثر باشه.
می تونه خرید کردن از کسانی باشه که تازه کسب و کارشون رو راه انداختن.
یا...
خب بریم یه کاغذ و قلم برداریم و از دستاوردهای کوچیک و بزرگمون در سال ۱۴۰۲ بنویسم.
همشو بنویسم. حتی کوچکترینش رو...
این نوشتنِ حالمونو خوب می کنه و باعث میشه متوجه بشیم توی سالی که گذشت بی هدف نبودیم.
امسال که امروز روز آخرشه؛ با وجود همه سختی ها و تلخی هاش، پر از تلاش بود. اما حالا که اینجا نشستم و دارم بهش فکر میکنم میگم: می تونستم خیلی بهتر باشم‌. بیشتر بخونم.‌ بیشتر کار کنم. بیشتر‌ تلاش کنم. بیشتر کمک کنم. بیشتر یاد بگیرم و یاد بدم...
پس برای اینکه پایان سال آینده اینها رو به خودم‌ نگم از همین الان باید به فکر ساختن روزهای قشنگ تری برای خودم باشم.
شما هم بنویسید...
از اهداف و دستاوردهای ۴۰۲
و بنویسید ...
از اهداف و برنامه هاتون برای ۴۰۳
یادتون باشه که سنگ بزرگ برندارید. از قدم های کوچیک شروع کنید و اصلا این قدم های کوچیک رو دست کم نگیرید.
امیدوارم امروز براتون روزی پر از شوق و قشنگی باشه و با حال خوب به استقبال بهار برید.
میدونم سختی ها و تلخی های زندگی اونقدر زیاده که حال و هوای نوروز رو ازمون گرفته اما حداقل خودمون این دلخوشی های کوچیک رو از خودمون دریغ نکنیم.
پاشید، به فکر بهار باشید. به فکر آدم هایی باشید که کنارمون هستن.
خونه دلتون رو بتکونید و با انجام کارهای کوچیک حالتونو خوب کنید.
براتون سالی پر از شادی و آرامش آرزو می کنم‌ و امیدوارم خداوند هر آنچه به صلاحمون هست رو برامون رقم بزنه.
مراقب خودتون باشید.
https://t.me/sorayaghanbariadivi
Forwarded from انتشارات نامه مهر (انتشارات نامه مهر)
چاپ دوم منتشر شد

⭕️قیمت با تخفیف ویژه
199.000 هزار تومان به همراه ارسال رایگان⭕️

متن پشت جلد:
صنم گفت: ما قرباني جهل شديم، شايد اگه امروز يکي قصه ما رِ بشنوه بگه صنم بايد فرار مي‌کِرد و عشقِ انتخاب مي‌کِرد، اما در او زمان امکان نداشت. هرچند اگه زمان به عقب برمي‌گشت مو با اسفنديار مي‌رفتُم و پاي عاقبتش هم مي‌ايستادُم، اما ديگه برا اي‌حرفا ديره. زندگي مو از وقتي از اسفنديار جدا شدُم فقط حسرت بود، ردپاي اسفنديار تو زندگي مو تا لحظه‌ي مرگُم باقي مي‌مونه، يه ردپاي زخمي که براي التيامش نتونستُم کاري بکنُم.
- ما پایان خوبی نداشتیم، اما داستان خوبی داشتیم، عشق خوبی داشتیم و همین کافی بود تا ابد تو دلم بمونی و جاخوش کنی تو قلبم، بنازُمت دُه‌دَر کیچی!

کتاب: ردپای زخمی
نویسنده: ثریا قنبری عدیوی
ویراستار و طراح جلد: سحر لطفی
مشخصات: 234 صفحه رقعی- شومیز
قیمت: 210.000 تومان
هزینه ارسال در حالت عادی: 40.000 تومان

جهت خرید نسخه چاپ شده‌ی کتاب :


👈🏻خرید از طریق دایرکت انتشارات

👈🏻دیجی کالا

👈🏻تلگرام : @Nameye_Mehr

👈🏻تماس: 09355039558
#معرفی_دوره_آموزش_نوشتن_خلاق

دوره مقدماتی نگارش و نوشتن خلاقانه برای گروه سنی 10 تا 70 سال و با وجود اینکه اسمش یک ترمه اما محتوا و تمرین‌هایی که ارائه شده محتوا و تمرین‌های دو سه ترم رو شامل می شه. چون برای هر روز شما تمرین داره.
همون طور که می‌دونید کلاس‌های نویسندگی و نوشتن هفته‌ای یکبار برگزار میشه و هر بار یکی دو تمرین انجام می‌دن. اما معتقدم که با هفته‌ای یکبار نوشتن و تمرین کردن نمیشه انتظار داشت در نوشتن مهارت پیدا کنید برای همین دوره‌ای تهیه کردم که به مدت 6 هفته هر روز ( به جز روزهای پنج شنبه و جمعه) تمرین داشته باشید.
برای انجام تمرین‌ها روزی 20 دقیقه زمان کافیه. برای اینکه در جریان کامل دوره قرار بگیرید جلسه صفرم رو تهیه کردم و در اختیار شما قرار می‌دم. می‌تونید گوش بدید و در صورت تمایل و نیاز دوره رو تهیه کنید.
هزینه واقعی دوره 800 هزار تومان هست که با تخفیف بسیار ویژه ۳۵۹ هزارتومان خواهد بود.
می تونید دوره رو تهیه کنید و هر زمان که خواستید شروع کنید به تمرین کردن.
در این 6 هفته خودم به عنوان مربی کنارتون هستم تمرین‌ها رو می‌بینم و بازخورد می‌دم و راهنمایی می‌کنم.
@Sorayaghanbariadivi227
«وقتی که الاغ شدم»

تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود، یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست.

همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد.

چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم . شیشه‌های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنارچشماش به من نگاه میکرد.
منم مستقیم بهش نگاه کردم و گفتم :
آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر.

دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم.

سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم. یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام.

منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون ، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد. 

 این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش. و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. 

اگر دقت کنیم با جا به جائی حرف cc یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی.

هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود. 

رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم. میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن.

۱- آخر هر جنگی صلحه 
۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم 
۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست 
۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره بشه!
#نوشتن
چرا باید بنویسیم؟
یکی از دلایل مهمی که اصرار دارم هر شخصی باید دست به قلم باشه اینه که: ذهن ما در طول روز، در طول روزها، شب ها و ماه ها درگیر مشکلات و چالش هایی هست که به شدت باعث پر شدنش میشه.
دیدین گاهی وقتا اینقدر بهمون فشار میاد که میگیم: "مغزم داره می ترکه" ؟
این یعنی ذهن و مغز ما اینقدر پر شده که در حال سرریز شدنِ و به‌خاطرش خیلی آسیب می بینیم و اذیت می شیم؛ بی حوصله و خسته میشیم و حتی نمی تونیم رفتار درستی با آدم های اطرافمون داشته باشیم و اونا رو هم از خودمون می رنجونیم.
در چنین مواقعی یکی از موثرترین راه هایی که بهمون کمک میکنه نوشتنِ.
نوشتن به معنای واقعی مغز و ذهن ما رو خالی می کنه، ما افکارمون، نگرانی هامون، مشکلاتمون، دغدغه هامون و حتی چرت و پرت هایی که توی ذهن مون هست رو به کاغذ منتقل می کنیم و ذهن رو خالی می کنیم.
اصلا ما باید بنویسیم. با نوشتن می تونیم به زندگی مون نظم بدیم و افکارمون رو تنظیم کنیم و دنبال اهدافمون باشیم.
بعضیا میگن: ما نمی خوایم نوشته هامون دست کسی بیفته برای همین می ترسیم بنویسم؛ خب اینم دوتا راه حل داره
یا روی کاغذ بنویسید و وقتی تمام شد پاره کنید بندازید دور
و یا کاغذ الکترونیکی بخرید و توی اون بنویسید. خوبیش اینه که وقتی نوشتید فوری می تونید پاکش کنید.
من از شما می خوام که نوشتن رو توی برنامه روزانه تون قرار بدید.
اگر می تونید بنویسید که خیلی عالیه اگر نمی تونید و یا نوشتن براتون سخته می تونید دوره صوتی من رو تهیه کنید و با استفاده از اون قدم به قدم پیش برید و در نوشتن مهارت کسب کنید.
بهتون اطمینان میدم که نوشتن شما رو به آرامش می رسونه.
حتما امتحانش کنید.
بدون نوشتن زندگی یک چیزی کم داره...
#ثریا_قنبری_عدیوی
#دوره_صوتی_نوشتن_خلاقانه
#یادداشت_امروز
گاهی آدم حوصله نوشتن نداره. نه تنها حوصله نوشتن که حوصله هیچ کاری رو نداره. دوست داره هیچ کاری نکنه. هیچ اقدامی انجام نده. سکوت مطلق.
و فقط فکر کنه....
می خوام بگم اشکالی نداره اگر گاهی این احساس بهمون دست میده. ما آدمیم. یه جاهایی کم میاریم. خسته میشیم. شکست می خوریم و طبیعیه که دل و دماغمون رو از دست میدیم.
اما کار وقتی بیخ پیدا میکنه که نتونیم بلند بشیم. نتونیم اون ناراحتی ها و شکست ها رو بپذیریم و دوباره از اول شروع کنیم.
این میشه آغاز تدریجی نابودی ما.
یکی دو روز و حتی چند روز توی حال خودمون نبودن و لم دادن و غصه و خوردن و هیچ کاری نکردن طبیعیه اما بعدش باید بلند بشیم و اجازه ندیم هیچ چیز و هیچ کس مانع ما بشه.
زخم ها همیشه هست. رنج ها هست، دلواپسی ها هست.
معمولا هم این رنج ها از دیگران به ما می رسه اما هنر ما اینه که اجازه ندیم اون احساس ها بر ما غلبه کنه.
پیروز این میدان ماییم.
همین 😍
و جز این نباید باشه.
اینا رو گفتم تا اول به خودم و بعد به شما یادآوری کنم : دستت روی زانوی خودت باشه و خودت حال خودتو خوب کن، از هر راهی که بلدی...
#ثریا_قنبری_عدیوی
اگه یاد بگیری چیزی رو که قطعی نشده به کسی نگی
پنجاه درصد مشکلاتت حل میشه؛

اگه موفقیت رو هم جار نزنی
و واسه هیچی از قبل ذوق نکنی، بقیه مشکلاتت ...
از لطف بعضی دوستان نسبت به خودم خیلی ممنونم
فقط می خوام بگم حواستون باشه پیش کی آموزش می بینید
جوری نباشه که بجای رسیدن به یه نقطه خوب نا امید بشید
قدیم‌ها یک کارگر عرب داشتم که خیلی می‌فهمید. اسمش قاسم بود. از خوزستان کوبیده بود و آمده بود تهران برای کارگری. اول‌ها ملات سیمان درست می‌کرد و می‌برد وردست اوستا تا دیوار مستراح و حمام را علم کنند. جنم داشت. بعد از چهار ماه شد همه‌کاره‌ی کارگاه. حضور و غیاب کارگرها. کنترل انبار. سفارش خرید. همه چیز. قشنگ حرف می‌زد. دایره‌ی لغات وسیعی داشت. تن صدایش هم خوب بود. شبیه آلن دلون. اما مهمترین خاصیتش همان بود که گفتم. قشنگ حرف می‌زد.

یک بار کارگر مقنی قوچانی‌مان رفت توی یک چاه شش متری که خودش کنده بود. بعد خاک آوار شد روی سرش. قاسم هم پرید به رییس کارگاه خبر داد. رییس کارگاه رنگش شد مثل پنیر لیقوان. حتی یادش رفت زنگ بزند آتش‌نشانی. قاسم موبایل رییس کارگاه را از روی کمرش کشید و خودش زنگ زد. گفت که کارگرمان مانده زیر آوار.  خیلی خوب و خلاصه گفت. تهش هم گفت مقنی‌مان دو تا دختر دارد. خودش هم شناسنامه ندارد. اگر بمیرد دست یتیم‌هایش به هیچ جا بند نیست. بعد قاسم رفت سر چاه تا کمک کند برای پس زدن خاک‌ها. خاک که نبود. گِل رس بود و برف یخ‌زده‌ی چهار روز مانده. تا آتش‌نشانی برسد، رسیده بودند به سر مقنی. دقیقا زیر چانه‌اش. هنوز زنده بود. اورژانس‌چی آمد و یک ماسک اکسیژن زد روی دک و پوزش. آتش‌نشان‌ها گفتند چهار ساعت طول می‌کشد تا برسند به مچ پایش و بکشندش بیرون. چهار ساعت برای چاهی که مقنی دو ساعته  و یک‌نفره کنده بودش.

بعد هم شروع کردند. همه چیز فراهم بود. آتش‌نشان بود. پرستار بود. چای گرم بود. رییس کارگاه شاشو هم بود. فقط امید نبود. مقنی سردش بود و ناامید. قاسم رفت روی برف‌ها کنارش خوابید و شروع کرد خیلی قشنگ و آلن دلونی برایش حرف زد. حرف که نمی‌زد. لاکردار داشت برایش نقاشی می‌کرد . می‌خواست آسمان ابری زمستان دم غروب را آفتابی کند و رنگش کند. می‌خواست امید بدهد. همه می‌دانستند خاک رس و برف چهار روزه چقدر سرد است. مخصوصا اگر قرار باشد چهار ساعت لای آن باشی. دو تا دختر فسقلی هم توی قوچان داشته باشی. بی‌شناسنامه. اما قاسم بی‌شرف کارش را خوب بلد بود. خوب می‌دانست کلمات منبع لایتناهی انرژی و امیدند. اگر درست مصرف‌شان کند. چهارساعت تمام ماند کنار مقنی و ریز ریز دنیای خاکستری و واقعی دور و برش را برایش رنگ کرد. آبی. سبز. قرمز. امید را گاماس گاماس تزریق کرد زیر پوستش. چهار ساعت تمام. مقنی زنده ماند. بیشتر هم به همت قاسم زنده ماند.

آدم‌ها همه توی زندگی یک قاسم می‌خواهند برای خودشان. زندگی از ازل تا ابد خاکستری بوده و هست. فقط این وسط یکی باید باشد که به دروغ هم که شده رنگ بپاشد روی این همه ابر خاکستری. اصلا دروغ خیلی هم چیز بدی نیست. دروغ گاهی وقت‌ها منشا امید است. امید هم منشا ماندگاری. یکی باید باشد که رنگی کند دنیا را. کلمه‌ها را قشنگ مصرف کند و شیاف‌شان کند به آدم. رمز زنده ماندن زیر آوار زندگی فقط کلمات هستند. کلمات را قبل از انقضا، درست مصرف کنید. قاسم زندگی‌تان را پیدا کنید.

#فهيم_عطار
سلام دوستان
روزتون پر از شگفتی و حال خوب
تابستون فرصت خوبی برای انجام دادن کارهایی هست که همیشه دوست داشتیم انجام بدیم اما فرصتش رو پیدا نمی کردیم.
یکی از اون کارها شرکت توی کلاسهای مورد علاقه مونه.
اگر باز هم فرصت رفتن به کلاسها رو به صورت حضوری نداشتیم می تونیم از کلاسهای آنلاین و آفلاین استفاده کنیم.
دوره صوتی آموزش نوشتن خلاقانه یکی از همین دوره هاست که به شما کمک می کنه در نوشتن مهارت کسب کنید و نوشتن رو شروع کنید.
توی این دوره از صفر شروع کردم و به شما آموزش دادم که چطور بنویسید و چی بنویسید.
تنها دوره ای که برای هر روز شما (منهای پنج شنبه و جمعه) تمرین داره.
در واقع من شما رو رها نمی کنم و ازتون می خوام که روزی ۲۰ دقیقه رو به نوشتن اختصاص بدید
خودم هم کنارتون هستم و تمرین هاتون رو چک میکنم.
این دوره برای ۱۰ تا ۷۰ ساله هاست
الیته خیلی از شاگردان من ۸ و ۹ ساله هم هستند و فکر می‌کنم بچه های علاقمند در این سن هم به راحتی از پسش برمیان.
اگر دوست دارید که در نوشتن مهارت کسب کنید. نوشتن رو شروع ‌کنید و بتونید از پس نوشتن بربیاید می تونید دوره صوتی نوشتن خلاقانه رو با تخفیف با قیمت ۳۵۹ هزار تومان تهیه کنید.
یک دوره کامل که محتواش بیشتر از یک ترم هست
۶ هفته تمرین (۲۴ روز)
برای تهیه این دوره به آیدی من پیام بدید
دوره رو به دوستان خودتون معرفی کنید
@Sorayaghanbariadivi227
#تمرین_امروز
امروز در مورد آشپزی بنویسید.
آشپزی رو دوست دارید؟
وقتی آشپزی می کنید چه حسی دارید؟
آیا حس زن یا مردی رو دارید که فقط برای رفع تکلیف و سیر کردن شکم خانواده آشپزی می‌کنه؟
یا براتون یه تفریح و لذت بخشه؟
شده برای فرار از رنج به آشپزی رو بیارید؟
برای اینکه وقتتون رو یه جوری بگذرونید؟
آیا شده که بدون برنامه بلند شید یه موسیقی با صدای بلند پخش کنید و شروع کنید به پختن غذای مورد علاقه تون؟
همچین مواقعی چی درست می کنید؟
دوست دارید توی آشپزی کی کنارتون باشه؟
یا شاید دوست دارید تنها باشید؟
دوست دارید لذت خوردن غذای مورد علاقه تون رو با کی شریک بشید؟
پس دست به کار بشید و هر چی دوست دارید در مورد آشپزی بنویسید.
اگر دوست داشتید نوشته هاتونو برای منم ارسال کنید.
@Sorayaghanbariadivi227