Negima PUB.
4 subscribers
36 photos
3 videos
6 files
7 links
كانال رسمي نشر نگارونيما (نگيما)

📚📗📕📖
🖋📝📄
📘📙

صفحه رسمی نشر نگارونیما (نگیما) در اینستاگرام:
instagram.com/negima_pub

ارتباط با مدير كانال:
@negimapub
Download Telegram
▪️"همه ما مدیونِ مرگیم"

این دیالوگ پایانی فیلم گرین مایل بود.. جمله ای که بیش از هر چیزی بر یگانه تکلیفِ انسانی تاکید می نماید، ما با مرگ به دنیا می آییم، در این وادی، ما انسان ها موظف به مرگیم، هر انسانی در برهه ای از زمان می بایست به مرگِ خویش، خوش آمد گوید.. بدونِ مرگ، زمان بر تازشِ بی قید و بند و خود پایانی متصور نمی شد.. ما با مرگِ خود بر تاریخ گوشزد می کنیم که اینجا نقطه پایان من است دقیقا همینجایی که من ایستاده ام.. هر انسانی به هنگامِ مرگ قهرمانِ تاریخ است امکانی که در لحظۀ وقوع انسان را به سانِ یک قهرمان از انتهای یک زندگی پرومته وار می رهاند.. تنها چپزی که بر قامتِ بلندِ تاریخ مدام تکرار و باز تکرار می شود همانا مرگ است.. مرگ دوستی دیرینه ای با ما انسان ها دارد، به نحوی که بی درنگ همۀ ما مدیون مرگیم...
چهرۀ هر انسانی به هنگامِ مرگ بسیار مصمم تر از همیشه به نظر می رسد، تصمیم همان تصمیم همیشگی ست، ما باید جانمان را از تاریخ پس بگیریم.. انسان ها در لحظه پایانی اجرای بی نقصی از خود بر جا می گذارند، سمفونیِ مرگ حجابِ زندگانی را بر کنار می کند و تا تحققِ نهایی لذتی بی پایان بر تازش خود ادامه می دهد... به گفته لکان مرگ همان ژوئیسانس است، میلی در پی میلی دیگر است، میلی که وجه اصیلِ هایدگری بر زندگانی انسانی را ارزانی می دارد..
ما با مرگِ خود به آنسوی دریاها قدم می گذاریم، همان جایی که سانتیاگوی همینگوی بر آن رهسپار بود، جایی که موجودی به نامِ "هست" در انتظار ماست، ناقوس ها برای ما به صدا در می آیند، ما مرگ را زندگی میکنیم و با مرگ، هستندگی را به آغوش میگیریم و صید دیگری را به سرانجام می رسانیم..

بی شک مجال هم ذات پنداری و ابراز همدردی بسیار فراخ تر از اعصار گذشته است.ما دیگر تماشای آدم های از دار آویخته،چهار شقه شده یا خردشده لای چرخ را نوعی تفریح و سرگرمی روزهای تعطیل نمی دانیم.ما فوتبال تماشا می کنیم،نه زد و خورد گلادیاتورها را. در قیاس با عهد باستان،همدردی ما با دیگر آدمیان،سهیم شدن مان در رنج و مرگ آنها،افزایش یافته است.تماشای شیرها و ببرهای گرسنه ای که آدمیان زنده را تکه تکه می کنند و می بلعند،یا گلادیاتورهایی که می کوشند با نیرنگ و ترفند حریف را زخم زنند یا بکشند،تفریحی نیست که ما با همان میل و رغبتی به انتظارش باشیم که سناتورهای رومی ملبس به ردای ارغوانی،یا مردمان رومی انتظارش را می کشیدند.ظاهرا هیچ گونه احساس همسان بودنی در کار نبود که آن تماشاگران را به انسان هایی پیوند زند که آن پایین،در آن گودِ خونین،برای زنده ماندن می جنگیدند.همانطور که می دانیم،گلادیاتورها هنگامی که قدم رو وارد گود می شدند.سزار را با این کلمات سلام می دادند: (آنان که رهسپار مرگ اند به تو سلام می دهند.)بی شک برخی از سزارها خود را همچون خدایان واقعا نامیرا می پنداشتند.به هر حال،مناسب تر و درخورتر می بود اگر گلادیاتورها چنین فریاد می زدند: (آنان که رهسپار مرگ اند بر آنکه رهسپار مرگ است سلام می دهند.) اما در جامعه ای که اصلا گفتن چنین سخنی ممکن باشد،احتمالا دیگر نه گلادیاتوری در میان خواهد بود ونه سزاری.توانِ گفتنِ چنین چیزی خطاب به حاکمان-که برخی از آنها حتی امروز نیز حیات و مرگِ بیشمار از پیروانشان را به اراده خویش دارند-متضمن اسطوره زدایی از مرگ است،آن هم گسترده تر از آنچه تا کنون صورت گرفته،و نیز متضمن آگاهی روشن تری است از این نکته که کل جامعه ی بشری چیزی جز جماعت میرندگان نیست و آدمی به هنگام نیاز،تنها از آدمی است که می تواند چشم یاری داشته باشد.حل معضل اجتماعی مرگ دشواری خاصی دارد،زیرا برای زندگان،همدردی و هم ذات پنداری با محتضران بسیار سخت است.

📚 تنهایی دم مرگ
👤 #نوربرت_الیاس