@sabztarazsher🍃
بر باد رفت عاطفه، بیدار شو، غزل!
در خون نشست میکده، هشیار شو، غزل!
فصل سرود و زمزمه ی عاشقانه نیست
فریاد شو، حماسه ی گفتار شو، غزل!
گلگشت شعر ماند و ملخ های واژه خوار
یک آسمانِ ابریِ پرُ سار شو غزل
هوهوی باد، پرده ی گوش زمان درید
گلبانگِ عاشقانِ سرِ دار شو غزل
طاق رواق عشق، شکست از فغان جغد
بشکن ، بریز ، توده ی آوار شو غزل
سبز بهار شعر، ز هرم سموم سوخت
بر این کویر عاطفه، رگبار شو، غزل
یلدای دیر پای سخن را پگاه کو؟
برقی در این سکوت سیه کار شو غزل
بی کاروان عشق ، سفر بازگشتن است
پرچم به دوش، قافله سار شو، غزل
کاخی بدیع تر ز تو باید بر آورم
با قامت قصیده پدیدار شو، غزل
بهمن در انتظار طلوعی دوباره است
آئینه شو، در آینه تکرار شو، غزل
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🍃
بر باد رفت عاطفه، بیدار شو، غزل!
در خون نشست میکده، هشیار شو، غزل!
فصل سرود و زمزمه ی عاشقانه نیست
فریاد شو، حماسه ی گفتار شو، غزل!
گلگشت شعر ماند و ملخ های واژه خوار
یک آسمانِ ابریِ پرُ سار شو غزل
هوهوی باد، پرده ی گوش زمان درید
گلبانگِ عاشقانِ سرِ دار شو غزل
طاق رواق عشق، شکست از فغان جغد
بشکن ، بریز ، توده ی آوار شو غزل
سبز بهار شعر، ز هرم سموم سوخت
بر این کویر عاطفه، رگبار شو، غزل
یلدای دیر پای سخن را پگاه کو؟
برقی در این سکوت سیه کار شو غزل
بی کاروان عشق ، سفر بازگشتن است
پرچم به دوش، قافله سار شو، غزل
کاخی بدیع تر ز تو باید بر آورم
با قامت قصیده پدیدار شو، غزل
بهمن در انتظار طلوعی دوباره است
آئینه شو، در آینه تکرار شو، غزل
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🍃
زمانه گُل بدهد، خار اگر اجازه دهد
سموم زرد علفزار، اگر اجازه دهد
نگاه پنجره سوی فلق کشد پر و بال
حجاب پرده و دیوار اگر اجازه دهد
شعاع های رهایی به بی کرانه رسد
مدار بسته ی پرگار، اگر اجازه دهد
به شهر آینه ها بال گسترد خورشید
غبار و سایه و زنگار، اگر اجازه دهد
دوباره پونه بروید ز شانه شانه ی جوی
حریم چَنبری مار، اگر اجازه دهد
پَر نسیم، شمیم سلامت افشاند
هوای سُربی بیمار، اگر اجازه دهد
سفر کنند به شهر بهار، چلچله ها
شتاب ترکش و رگبار اگر اجازه دهد
سوال پنجره ها را زمان دهد پاسخ
صدای کوچه و بازار اگر اجازه دهد
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🌱
سموم زرد علفزار، اگر اجازه دهد
نگاه پنجره سوی فلق کشد پر و بال
حجاب پرده و دیوار اگر اجازه دهد
شعاع های رهایی به بی کرانه رسد
مدار بسته ی پرگار، اگر اجازه دهد
به شهر آینه ها بال گسترد خورشید
غبار و سایه و زنگار، اگر اجازه دهد
دوباره پونه بروید ز شانه شانه ی جوی
حریم چَنبری مار، اگر اجازه دهد
پَر نسیم، شمیم سلامت افشاند
هوای سُربی بیمار، اگر اجازه دهد
سفر کنند به شهر بهار، چلچله ها
شتاب ترکش و رگبار اگر اجازه دهد
سوال پنجره ها را زمان دهد پاسخ
صدای کوچه و بازار اگر اجازه دهد
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🌱