رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا
مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
آینهام آینهام مرد مقالات نهام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما
عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود
و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را
از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا
من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا
#مولانا
@sabztarazsher🌿
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا
مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
آینهام آینهام مرد مقالات نهام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما
عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود
و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را
از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا
من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا
#مولانا
@sabztarazsher🌿
تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.
تو را
در صبحانه موسیقی می جویم
وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت خیره است
در لرزش طیاره ها
وقتی به نام تو برخورد می کنند.
و تو را نمی یابم
مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام
در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان
و سکوت دستش را باز می کند
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.
#شمس_لنگرودی
@sabztarazsher🌿
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.
تو را
در صبحانه موسیقی می جویم
وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت خیره است
در لرزش طیاره ها
وقتی به نام تو برخورد می کنند.
و تو را نمی یابم
مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام
در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان
و سکوت دستش را باز می کند
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.
#شمس_لنگرودی
@sabztarazsher🌿
دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی
بخوان برای من امشب ترانه ای، چیزی...
چقدر فاصله افتاده بین بودنمان
من این ورِ میز، امّا تو آن ورِ میزی...
تو از حوالیِ «مرداد» خسته آمده ای
تو یادگارِ چهل غربتِ غم انگیزی
درونِ حسّ خودت آنچنان فرو رفتی
گمان کنم که بدلکارِ نقش چنگیزی!
کلاه گرچه سرت نیست، شالِ «سبز»ت را-
بگو کجای شبِ تیره ام می آویزی؟!
«زن»ی و از همه مردانِ شهر «مرد»تری!
گذشته است گلویت هم از دمِ تیزی
بیا مُرادِ دلم باش بعد ازین-اصلاً
که گفته است که مرد است شمسِ تبریزی؟!
تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی
که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی!
که هیچ وقت...که هرگز...که تا ابد...ول کن!
بخوان دوباره برایم ترانه ای، چیزی...
#امید_صباغ_نو
@sabztarazsher🌿
بخوان برای من امشب ترانه ای، چیزی...
چقدر فاصله افتاده بین بودنمان
من این ورِ میز، امّا تو آن ورِ میزی...
تو از حوالیِ «مرداد» خسته آمده ای
تو یادگارِ چهل غربتِ غم انگیزی
درونِ حسّ خودت آنچنان فرو رفتی
گمان کنم که بدلکارِ نقش چنگیزی!
کلاه گرچه سرت نیست، شالِ «سبز»ت را-
بگو کجای شبِ تیره ام می آویزی؟!
«زن»ی و از همه مردانِ شهر «مرد»تری!
گذشته است گلویت هم از دمِ تیزی
بیا مُرادِ دلم باش بعد ازین-اصلاً
که گفته است که مرد است شمسِ تبریزی؟!
تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی
که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی!
که هیچ وقت...که هرگز...که تا ابد...ول کن!
بخوان دوباره برایم ترانه ای، چیزی...
#امید_صباغ_نو
@sabztarazsher🌿
بُشری اِذِ السّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم
للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم
پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال
انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم
میجست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
#حافظ
@sabztarazsher🌿
للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم
از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم
پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال
انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم
میجست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیدهاش معاینه بیرون نداد نم
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
#حافظ
@sabztarazsher🌿
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
@sabztarazsher🌿
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !
میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
@sabztarazsher🌿
به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم
نباید دل به هرکس بست اما دوستت دارم
پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم
دل آزار است یا دلخواه، ماییم و همین یک دل
ببر یا بازگردان من به هر صورت زیان کارم
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی اما مگر من دست بردارم
تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوست
شبت خوش گرچه امشب نیز من تا صبح بیدارم
#فاضل_نظری
@sabztarazsher🌿
نباید دل به هرکس بست اما دوستت دارم
پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم
دل آزار است یا دلخواه، ماییم و همین یک دل
ببر یا بازگردان من به هر صورت زیان کارم
ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی اما مگر من دست بردارم
تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوست
شبت خوش گرچه امشب نیز من تا صبح بیدارم
#فاضل_نظری
@sabztarazsher🌿
گیرم هوای انقلابی تازه دارید
با رسم این سرکوبهای پهلویتر
این قوم بر میخیزد آخر، شک ندارم
با مشتهای محکم از نفرت! قویتر
این قوم بر می خیزد آخر شک ندارم
وقتی که از این نسل تازه کینه دارید
این بغض های کهنه مرز انفجار است
گیرم فنر را بیشتر هم می فشارید
گیرم از این هم سختتر، جان سخت ماییم!
تا در وطن در خاکمان پایان بگیریم
ما نسل بی آینده، بی انگیزه ماندیم
از باعث این روزها تاوان بگیریم
تا آسمانی هست با رویای پرواز
گیرم قفس هم بسته، ما آزاد هستیم
گیرم صدای درد را کشتید اما
ما ناگزیر از رویش فریاد هستیم
#احمد_امیرخلیلی
@sabztarazsher🌿
با رسم این سرکوبهای پهلویتر
این قوم بر میخیزد آخر، شک ندارم
با مشتهای محکم از نفرت! قویتر
این قوم بر می خیزد آخر شک ندارم
وقتی که از این نسل تازه کینه دارید
این بغض های کهنه مرز انفجار است
گیرم فنر را بیشتر هم می فشارید
گیرم از این هم سختتر، جان سخت ماییم!
تا در وطن در خاکمان پایان بگیریم
ما نسل بی آینده، بی انگیزه ماندیم
از باعث این روزها تاوان بگیریم
تا آسمانی هست با رویای پرواز
گیرم قفس هم بسته، ما آزاد هستیم
گیرم صدای درد را کشتید اما
ما ناگزیر از رویش فریاد هستیم
#احمد_امیرخلیلی
@sabztarazsher🌿
چنانکه شعله از آغوشِ آب میترسد
سپاهِ سایه هم از آفتاب میترسد!
شکوهِ رفعتِ پرواز آیتِ فتح است
کلاغ و کرکس از اوجِ عقاب میترسد
بخوان حماسهی شورآفرینِ پیروزی
نظامِ مستبد از انقلاب میترسد!
مده اجازه چراغِ شعور را بکُشند
که خودسر از همه اهلِ کتاب میترسد
کَسی که روی حقیقت نقاب میگیرد
خودش ز جلوهی موجِ سراب میترسد!
نمیرسد به «سحر»، «داد»، «عشق»، «آزادی»
کَسی که از «شب» و «دام» و «طناب» میترسد!
#فردوس_اعظم
@sabztarazsher🍂🍁
سپاهِ سایه هم از آفتاب میترسد!
شکوهِ رفعتِ پرواز آیتِ فتح است
کلاغ و کرکس از اوجِ عقاب میترسد
بخوان حماسهی شورآفرینِ پیروزی
نظامِ مستبد از انقلاب میترسد!
مده اجازه چراغِ شعور را بکُشند
که خودسر از همه اهلِ کتاب میترسد
کَسی که روی حقیقت نقاب میگیرد
خودش ز جلوهی موجِ سراب میترسد!
نمیرسد به «سحر»، «داد»، «عشق»، «آزادی»
کَسی که از «شب» و «دام» و «طناب» میترسد!
#فردوس_اعظم
@sabztarazsher🍂🍁
به مادر عزیزمان ایران و با امید به صبح و صلح و روشنی:
در آغوشم بگیر ای خاک برکتمند بارآور
در آغوشم بگیر ای خانه ای کاشانه ای مادر
مرا در بر بگیر و پیشمرگ عاشقانت کن
تو ای از هرکه و از هرچه در عالم گرامیتر
مرا در امن آغوشت بگیر و ساکنانت را
گرامیتر بدار از پیش ای عطر تو سُکرآور
نشد مادر نشد هرچند گفتم صبح گفتم صلح
نشد مادر نشد آواز من آویز گوش کر
به عشق و آشتی خواندم حریفان را و رد کردند
به عشق و آشتی این آرمانهای جهانگستر
تو ای خاک گرامی جان دانا خانهٔ مانا
بزرگی کن بزرگانوار و از تقصیر ما بگذر
اگر گاهی ندانستیم قدرت را و بد کردیم
اگر گاهی نفهمیدیم و کردیمت چنین پرپر
مرا در خود بخوابان زادگاه نازنین من!
مرا دفن خودت کن ای کهنبانوی جانپرور
من امشب میروم تا پیشمرگ مردمت باشم
همین پاکیزهجانان غیور آسمانباور
من امشب میروم اما به فردای تو خوشبینم
که میدانم پس از مرگ من رنجیدهٔ مضطر،
برادرها و خواهرها و فرزندان دلبندم
تو را از پایه میسازند ای از جان گرامیتر
#علیاکبر_یاغیتبار
@sabztarazsher🍂🍁
در آغوشم بگیر ای خاک برکتمند بارآور
در آغوشم بگیر ای خانه ای کاشانه ای مادر
مرا در بر بگیر و پیشمرگ عاشقانت کن
تو ای از هرکه و از هرچه در عالم گرامیتر
مرا در امن آغوشت بگیر و ساکنانت را
گرامیتر بدار از پیش ای عطر تو سُکرآور
نشد مادر نشد هرچند گفتم صبح گفتم صلح
نشد مادر نشد آواز من آویز گوش کر
به عشق و آشتی خواندم حریفان را و رد کردند
به عشق و آشتی این آرمانهای جهانگستر
تو ای خاک گرامی جان دانا خانهٔ مانا
بزرگی کن بزرگانوار و از تقصیر ما بگذر
اگر گاهی ندانستیم قدرت را و بد کردیم
اگر گاهی نفهمیدیم و کردیمت چنین پرپر
مرا در خود بخوابان زادگاه نازنین من!
مرا دفن خودت کن ای کهنبانوی جانپرور
من امشب میروم تا پیشمرگ مردمت باشم
همین پاکیزهجانان غیور آسمانباور
من امشب میروم اما به فردای تو خوشبینم
که میدانم پس از مرگ من رنجیدهٔ مضطر،
برادرها و خواهرها و فرزندان دلبندم
تو را از پایه میسازند ای از جان گرامیتر
#علیاکبر_یاغیتبار
@sabztarazsher🍂🍁
@sabztarazsher🍂🍁
خورشید سر زد از پگاه مهربانیها
تابنده شد همواره جاه مهربانیها
تاریخ میداند چه سان بشکوه و ارزندهست
پیروزمندی با سپاه مهربانیها
تشویش بیمعناست وقتی کشوری مغلوب
آرام باشد در پناه مهربانیها
جای غل و زنجیر عطر یاس میپیچد
در سایهی آیین و راه مهربانیها
در پی نمایی غیر زیبایی نخواهد داشت
فرمان که میراند نگاه مهربانیها
پس از هزاران سال با اوج سرافرازی
دل میتپد در بارگاه مهربانیها
آری بزرگیهای جاویدان گره خوردهست
با نام «کورش» پادشاه مهربانیها
#امیرخشایار_جوادی
هفتم آبان روز بزرگداشت کوروش کبیر گرامی باد
@sabztatazsher🍂🍁
خورشید سر زد از پگاه مهربانیها
تابنده شد همواره جاه مهربانیها
تاریخ میداند چه سان بشکوه و ارزندهست
پیروزمندی با سپاه مهربانیها
تشویش بیمعناست وقتی کشوری مغلوب
آرام باشد در پناه مهربانیها
جای غل و زنجیر عطر یاس میپیچد
در سایهی آیین و راه مهربانیها
در پی نمایی غیر زیبایی نخواهد داشت
فرمان که میراند نگاه مهربانیها
پس از هزاران سال با اوج سرافرازی
دل میتپد در بارگاه مهربانیها
آری بزرگیهای جاویدان گره خوردهست
با نام «کورش» پادشاه مهربانیها
#امیرخشایار_جوادی
هفتم آبان روز بزرگداشت کوروش کبیر گرامی باد
@sabztatazsher🍂🍁
اگرچه لالهی پرپر کنایهای کهن است
ستم همان ستم است و وطن همان وطن است
نمیتوانم از این تیزتر که میبینی
در این زمانه "غزل" آخرین سلاح من است
هزار دشنه و دشنام در دهان دارم
از آن قبیل که در نعرههای مرد و زن است
ولی چه فایده از گفتنش، که با این چشم
به هر طرف که نظر میکنیم، باختن است
ز درد مُردَم و آزادیام نصیب نشد
گلولهایست که صد سال مانده در بدن است
نشد که شاد و رها زندگی کنیم، ولی
دلم خوش است به روزی که پیرهن، کفن است
به موی خواهرِ در خون تپیدهام سوگند
که مرگِ سرخ بِه از بزدلانه زیستن است...
#محمدرضا_طاهری
@sabztarazsher❤️🔥🩸
اگرچه لالهی پرپر کنایهای کهن است
ستم همان ستم است و وطن همان وطن است
نمیتوانم از این تیزتر که میبینی
در این زمانه "غزل" آخرین سلاح من است
هزار دشنه و دشنام در دهان دارم
از آن قبیل که در نعرههای مرد و زن است
ولی چه فایده از گفتنش، که با این چشم
به هر طرف که نظر میکنیم، باختن است
ز درد مُردَم و آزادیام نصیب نشد
گلولهایست که صد سال مانده در بدن است
نشد که شاد و رها زندگی کنیم، ولی
دلم خوش است به روزی که پیرهن، کفن است
به موی خواهرِ در خون تپیدهام سوگند
که مرگِ سرخ بِه از بزدلانه زیستن است...
#محمدرضا_طاهری
@sabztarazsher❤️🔥🩸
Telegram
attach 📎
بادا که از ضمیمه بشوییم نامتان!
جور است بر جریده ی عالَم دوامتان!
یک یک به آزمون و خطا گشته ایم و نیست،
یک قولِ راست در سخنِ خاص و عامتان!
مامومتان اگرچه که دزد است و فربه است،
هرگز گمانِ بد نبرم بر امامتان!
آن تحفه ای که روزِ جزا پیش می رود،
آبِ حلالِ ماست زِ نانِ حرامتان!
پیغمبرانِ گنگِ سخن های کیستید؟!
تا سر درآوریم مگر از پیامتان!
گفتید: ما کسانِ خداییم در زمین...
ای ناکسان! خداست شبیهِ کدامتان؟!
روزی که بغضِ ما سرِ اندوه واکُند،
با سیلِ اشکِ ما چه کُند خشتِ خامتان؟!
#حسین_جنتی
@sabztarazsher🖤
جور است بر جریده ی عالَم دوامتان!
یک یک به آزمون و خطا گشته ایم و نیست،
یک قولِ راست در سخنِ خاص و عامتان!
مامومتان اگرچه که دزد است و فربه است،
هرگز گمانِ بد نبرم بر امامتان!
آن تحفه ای که روزِ جزا پیش می رود،
آبِ حلالِ ماست زِ نانِ حرامتان!
پیغمبرانِ گنگِ سخن های کیستید؟!
تا سر درآوریم مگر از پیامتان!
گفتید: ما کسانِ خداییم در زمین...
ای ناکسان! خداست شبیهِ کدامتان؟!
روزی که بغضِ ما سرِ اندوه واکُند،
با سیلِ اشکِ ما چه کُند خشتِ خامتان؟!
#حسین_جنتی
@sabztarazsher🖤
زمانه گُل بدهد، خار اگر اجازه دهد
سموم زرد علفزار، اگر اجازه دهد
نگاه پنجره سوی فلق کشد پر و بال
حجاب پرده و دیوار اگر اجازه دهد
شعاع های رهایی به بی کرانه رسد
مدار بسته ی پرگار، اگر اجازه دهد
به شهر آینه ها بال گسترد خورشید
غبار و سایه و زنگار، اگر اجازه دهد
دوباره پونه بروید ز شانه شانه ی جوی
حریم چَنبری مار، اگر اجازه دهد
پَر نسیم، شمیم سلامت افشاند
هوای سُربی بیمار، اگر اجازه دهد
سفر کنند به شهر بهار، چلچله ها
شتاب ترکش و رگبار اگر اجازه دهد
سوال پنجره ها را زمان دهد پاسخ
صدای کوچه و بازار اگر اجازه دهد
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🌱
سموم زرد علفزار، اگر اجازه دهد
نگاه پنجره سوی فلق کشد پر و بال
حجاب پرده و دیوار اگر اجازه دهد
شعاع های رهایی به بی کرانه رسد
مدار بسته ی پرگار، اگر اجازه دهد
به شهر آینه ها بال گسترد خورشید
غبار و سایه و زنگار، اگر اجازه دهد
دوباره پونه بروید ز شانه شانه ی جوی
حریم چَنبری مار، اگر اجازه دهد
پَر نسیم، شمیم سلامت افشاند
هوای سُربی بیمار، اگر اجازه دهد
سفر کنند به شهر بهار، چلچله ها
شتاب ترکش و رگبار اگر اجازه دهد
سوال پنجره ها را زمان دهد پاسخ
صدای کوچه و بازار اگر اجازه دهد
#بهمن_رافعی_بروجنی
@sabztarazsher🌱
تو رازِ سر به مهری و من از دیروز رسواتر
تو یوسف هستی و من از زلیخا هم زلیخاتر
تو را گم کردهام بینِ هزاران غنچهی خندان
شکفته گل به گلزار و تو از گلها شکوفاتر
من آن ریگم که در رودی زمینگیرم بدور از تو
تو بی من از خزر، عمان، خلیج فارس دریاتر
رقابت میکند چشم سیاهت با حریر شب
چه خوش گفتند رنگی از سیاهی نیست بالاتر
سکوت واژههایم را نگاهم میکند تفسیر
نگاهم کن! نگاهم کن! از این دلنامه گویاتر؟!
تو هم با من میان آتش این عشق خواهیسوخت
که میسوزاند آتش، هیزم خشکیده را با تر
|#الهه_سلطانی
@sabztarazsher🌱
تو یوسف هستی و من از زلیخا هم زلیخاتر
تو را گم کردهام بینِ هزاران غنچهی خندان
شکفته گل به گلزار و تو از گلها شکوفاتر
من آن ریگم که در رودی زمینگیرم بدور از تو
تو بی من از خزر، عمان، خلیج فارس دریاتر
رقابت میکند چشم سیاهت با حریر شب
چه خوش گفتند رنگی از سیاهی نیست بالاتر
سکوت واژههایم را نگاهم میکند تفسیر
نگاهم کن! نگاهم کن! از این دلنامه گویاتر؟!
تو هم با من میان آتش این عشق خواهیسوخت
که میسوزاند آتش، هیزم خشکیده را با تر
|#الهه_سلطانی
@sabztarazsher🌱
بهمن بلند میکشم و انقلابیام
عمریست محو فلسفهی بیجوابیام
هم عبد چارگوشهی زرین منقلام
هم پانشین منبر چوب گلابیام
هم بنده وگدای در خانهی علی
هم عاشق مرام و رسومات بابیام
هم سینهچاک فاطمه هم کلب زینبم
هم داعی حقوق زن و بیحجابیام
هم بر سبیل نیچه و صادق هدایتم
هم رو به آستان دعا مستجابیام
هم کشتهمردهی وطن و پادشاهدوست
هم عکس چگواراست روی رکابیام
از یک طرف خراب دم و ضرب مرشدم
از یک طرف هلاک وینستون عقابیام
هم مارکسیست، هم علوی، هم وطنپرست
هم سرخ آسمانی و هم خون آبیام
هم یادگار کورشم از نسل آریا
هم انتقامجوی تمام صحابیام
هر اجتماع و نحله و کمپین و اعتراض
جریان گرفته با من و پادررکابیام
القصه، افتخار جهانم، جهانیان!
من بهترین نمونهی آدمحسابیام!!!
#علی_شیبانی
@sabztarazsher🌿
عمریست محو فلسفهی بیجوابیام
هم عبد چارگوشهی زرین منقلام
هم پانشین منبر چوب گلابیام
هم بنده وگدای در خانهی علی
هم عاشق مرام و رسومات بابیام
هم سینهچاک فاطمه هم کلب زینبم
هم داعی حقوق زن و بیحجابیام
هم بر سبیل نیچه و صادق هدایتم
هم رو به آستان دعا مستجابیام
هم کشتهمردهی وطن و پادشاهدوست
هم عکس چگواراست روی رکابیام
از یک طرف خراب دم و ضرب مرشدم
از یک طرف هلاک وینستون عقابیام
هم مارکسیست، هم علوی، هم وطنپرست
هم سرخ آسمانی و هم خون آبیام
هم یادگار کورشم از نسل آریا
هم انتقامجوی تمام صحابیام
هر اجتماع و نحله و کمپین و اعتراض
جریان گرفته با من و پادررکابیام
القصه، افتخار جهانم، جهانیان!
من بهترین نمونهی آدمحسابیام!!!
#علی_شیبانی
@sabztarazsher🌿
رفته، هنوز هم نفسم جا نیامدهست
عشقِ کنار وصل به ماها نیامدهست
معشوق آنچنان که تویی، دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامدهست
صد بار وعده کرد که فردا ببینماش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامدهست
یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یکبار هم برای تماشا نیامدهست
ای مرگ جام زهر بیاور که خستهایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامدهست
دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحهی ما نیامدهست
#حامد_عسکری
@sabztarazsher🌿
عشقِ کنار وصل به ماها نیامدهست
معشوق آنچنان که تویی، دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامدهست
صد بار وعده کرد که فردا ببینماش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامدهست
یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یکبار هم برای تماشا نیامدهست
ای مرگ جام زهر بیاور که خستهایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامدهست
دلخوش به آنم از سر خاکم گذر کند
گیرم برای فاتحهی ما نیامدهست
#حامد_عسکری
@sabztarazsher🌿
@sabztarazsher🌿
دلدل نکن، تو دلنگرانی برای من!
قربان بودنت که تو جانی برای من!
پیراهنی، تنی، وطنی، خاک و خانهای
تا زندهام زمین و زمانی برای من!
من مجلسم، نشاط و نشورم به دست توست
من سفرهام، شرابی و نانی برای من!
در کیسهام بهغیر هنر، سکهای نماند!
میخواهمت، اگرچه گرانی برای من!
دلخوش به این مشو که مرا پیر میکنی
من پیر هم شوم، تو جوانی برای من!
ما بیهم - ای عزیز - به مقصد نمیرسیم
من نامهام، تو نام و نشانی برای من!
گفتی که آرزوی تو در روزگار چیست؟!
گفتم فقط همین که بمانی برای من!
#مرتضی_لطفی
@sabztarazsher🌿
دلدل نکن، تو دلنگرانی برای من!
قربان بودنت که تو جانی برای من!
پیراهنی، تنی، وطنی، خاک و خانهای
تا زندهام زمین و زمانی برای من!
من مجلسم، نشاط و نشورم به دست توست
من سفرهام، شرابی و نانی برای من!
در کیسهام بهغیر هنر، سکهای نماند!
میخواهمت، اگرچه گرانی برای من!
دلخوش به این مشو که مرا پیر میکنی
من پیر هم شوم، تو جوانی برای من!
ما بیهم - ای عزیز - به مقصد نمیرسیم
من نامهام، تو نام و نشانی برای من!
گفتی که آرزوی تو در روزگار چیست؟!
گفتم فقط همین که بمانی برای من!
#مرتضی_لطفی
@sabztarazsher🌿
تعریف تو از عقل همان بود که باید
عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید
یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی-
-آهی که از آیینه غباری بزداید
از گریه ی بر خویشتن و خنده ی دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغی ست که از من برباید
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
#فاضل_نظری
@sabztarazsher🌿
عقلی که نمی خواست سر عقل بیاید
یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی-
-آهی که از آیینه غباری بزداید
از گریه ی بر خویشتن و خنده ی دشمن
جانکاه تر، آهی ست که از دوست برآید
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغی ست که از من برباید
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
#فاضل_نظری
@sabztarazsher🌿
نشسته ای سر سجاده روبروی خودت
که خویش را بنشانی به گفتگوی خودت
شنیده ایم که از کعبه آمدی بیرون
به جستجوی که بودی؟ به جستجوی خودت
گشودن در خیبر عجیب نیست که تو
گشوده ای در معراج را به روی خودت
هر آن زمان که رسول از حرای وحی آمد
نفس نفس به مشامت رسید بوی خودت
نظام رزم به هم میخورد که دشمن تو
فرار میکند از دست تو به سوی خودت
تمام غصه تاریخ را نهان کردی
شبیه بغض گره خورده در گلوی خودت
برای آنکه بدانی چه کرده ای با ما
بنوش جرعه ای ای دوست از سبوی خودت
سیاه زلف تو شد ليله الرغائب ما
ای آرزوی بشر چیست آرزوی خودت؟
#حمیدرضا_برقعی
@sabztarazsher🌿
که خویش را بنشانی به گفتگوی خودت
شنیده ایم که از کعبه آمدی بیرون
به جستجوی که بودی؟ به جستجوی خودت
گشودن در خیبر عجیب نیست که تو
گشوده ای در معراج را به روی خودت
هر آن زمان که رسول از حرای وحی آمد
نفس نفس به مشامت رسید بوی خودت
نظام رزم به هم میخورد که دشمن تو
فرار میکند از دست تو به سوی خودت
تمام غصه تاریخ را نهان کردی
شبیه بغض گره خورده در گلوی خودت
برای آنکه بدانی چه کرده ای با ما
بنوش جرعه ای ای دوست از سبوی خودت
سیاه زلف تو شد ليله الرغائب ما
ای آرزوی بشر چیست آرزوی خودت؟
#حمیدرضا_برقعی
@sabztarazsher🌿