🌱🌼🌱🌸
مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست
هزار جان عزيزت فداي جان اي دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که ياد مي نکند عهد آشيان اي دوست
گرم تو در نگشايي کجا توانم رفت
به راستان که بميرم بر آستان اي دوست
دلي شکسته و جاني نهاده بر کف دست
بگو بيار که گويم بگير هان اي دوست
تنم بپوسد و خاکم به باد ريزه شود
هنوز مهر تو باشد در استخوان اي دوست
جفا مکن که بزرگان به خرده اي ز رهي
چنين سبک ننشينند و سرگران اي دوست
به لطف اگر بخوري خون من روا باشد
به قهرم از نظر خويشتن مران اي دوست
مناسب لب لعلت حديث بايستي
جواب تلخ بديعست از آن دهان اي دوست
مرا رضاي تو بايد نه زندگاني خويش
اگر مراد تو قتلست وارهان اي دوست
که گفت سعدي از آسيب عشق بگريزد
به دوستي که غلط مي برد گمان اي دوست
که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار
ز دوستي نکنم توبه همچنان اي دوست
#سعدی_شیرازی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست
هزار جان عزيزت فداي جان اي دوست
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که ياد مي نکند عهد آشيان اي دوست
گرم تو در نگشايي کجا توانم رفت
به راستان که بميرم بر آستان اي دوست
دلي شکسته و جاني نهاده بر کف دست
بگو بيار که گويم بگير هان اي دوست
تنم بپوسد و خاکم به باد ريزه شود
هنوز مهر تو باشد در استخوان اي دوست
جفا مکن که بزرگان به خرده اي ز رهي
چنين سبک ننشينند و سرگران اي دوست
به لطف اگر بخوري خون من روا باشد
به قهرم از نظر خويشتن مران اي دوست
مناسب لب لعلت حديث بايستي
جواب تلخ بديعست از آن دهان اي دوست
مرا رضاي تو بايد نه زندگاني خويش
اگر مراد تو قتلست وارهان اي دوست
که گفت سعدي از آسيب عشق بگريزد
به دوستي که غلط مي برد گمان اي دوست
که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار
ز دوستي نکنم توبه همچنان اي دوست
#سعدی_شیرازی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدهست
دریاب که هفته دگر خاک شدهست
مِی نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست
#خیام
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
دریاب که هفته دگر خاک شدهست
مِی نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شدهست و سبزه خاشاک شدهست
#خیام
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
🌱🌼🌱🌸
ای شوق تو بر شیشهٔ طاقت زده سنگم
وی آمدنت عقده گشای دل تنگم
چون دل نسپارم به تو با این همه حسنت؟
من جان و دلم پیش تو ای دوست! نه سنگم
ای شوق رسیدن به تو مبنای شتابم
وی شور گذشتن ز تو ، معنای درنگم
من بی تو و با تو به غم و شادیام، آری
گه رومی رومم ز تو، گه زنگی زنگم
میبافم از آن رشتهی امید درازی
روزی اگر افتد سر زلف تو به چنگم
میآیم و یک روز از آن شاخهٔ جادو
میچینمت ای دختر نارنگ و ترنگم!
تو پشت به پشتم ده و بی دغدغه بگذار
تا هر دو جهان داشته باشد سر جنگم
شیرین کن از آن عشق شکرریز، مرا کام
تا تلخی ایّام، ننوشانده شرنگم
#حسین_منزوی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
ای شوق تو بر شیشهٔ طاقت زده سنگم
وی آمدنت عقده گشای دل تنگم
چون دل نسپارم به تو با این همه حسنت؟
من جان و دلم پیش تو ای دوست! نه سنگم
ای شوق رسیدن به تو مبنای شتابم
وی شور گذشتن ز تو ، معنای درنگم
من بی تو و با تو به غم و شادیام، آری
گه رومی رومم ز تو، گه زنگی زنگم
میبافم از آن رشتهی امید درازی
روزی اگر افتد سر زلف تو به چنگم
میآیم و یک روز از آن شاخهٔ جادو
میچینمت ای دختر نارنگ و ترنگم!
تو پشت به پشتم ده و بی دغدغه بگذار
تا هر دو جهان داشته باشد سر جنگم
شیرین کن از آن عشق شکرریز، مرا کام
تا تلخی ایّام، ننوشانده شرنگم
#حسین_منزوی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
🌱🌼🌱🌸
خار خنديد و به گل گفت سلام
و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتي چند گذشت
گل چه زيبا شده بود
دست بي رحمي نزديک آمد،
گل سراسيمه ز وحشت افسرد
ليک آن خار در آن دست خليد
و گل از مرگ رهيد
صبح فردا که رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بي غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسي تنگ نبود،
زندگي،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتي،
همه بي معنا بود . . . .
#فریدون_مشیری
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
خار خنديد و به گل گفت سلام
و جوابي نشنيد
خار رنجيد ولي هيچ نگفت
ساعتي چند گذشت
گل چه زيبا شده بود
دست بي رحمي نزديک آمد،
گل سراسيمه ز وحشت افسرد
ليک آن خار در آن دست خليد
و گل از مرگ رهيد
صبح فردا که رسيد
خار با شبنمي از خواب پريد
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بي غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسي تنگ نبود،
زندگي،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتي،
همه بي معنا بود . . . .
#فریدون_مشیری
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
🌱🌼🌱🌸
در میان گونه گونه مرگها
تلختر مرگیست، مرگ برگها
زان که در هنگامهی اوج و هبوط
تلخی مرگست با شرمِ سقوط
وز دگر سو٬ خوشترین مرگ جهان٬
-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-
رو به بالا و ز پستیها رها
خوشترین مرگیست، مرگ شعلهها ...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
در میان گونه گونه مرگها
تلختر مرگیست، مرگ برگها
زان که در هنگامهی اوج و هبوط
تلخی مرگست با شرمِ سقوط
وز دگر سو٬ خوشترین مرگ جهان٬
-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-
رو به بالا و ز پستیها رها
خوشترین مرگیست، مرگ شعلهها ...
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
🌸 @damnooshbatamesher 🌸
🌼🌻🌼🌻
اگرچه عشق، یقینی مبارک و نیک است
ولی هنوز جهان، حیرتی تراژیک است
کدام وصل؟ تو ماندی و جشنِ تنهایی
و وحدتی که دوباره محل تشکیک است
نرفته بر قلم لطفِ او خطا...، اما
همین که زنده بمانیم، جای تبریک است!
شبیه غارِ فَلاطون و فیلِ مولانا
هوای فهمِ حقيقت، هميشه تاريك است
نشستهای که چه در آخرین قمار؟ بباز!
که عشق چون رگِ گردن، به مرگ نزدیک است
#عبدالحمید_ضیایی
🌼 @damnooshbatamesher 🌼
اگرچه عشق، یقینی مبارک و نیک است
ولی هنوز جهان، حیرتی تراژیک است
کدام وصل؟ تو ماندی و جشنِ تنهایی
و وحدتی که دوباره محل تشکیک است
نرفته بر قلم لطفِ او خطا...، اما
همین که زنده بمانیم، جای تبریک است!
شبیه غارِ فَلاطون و فیلِ مولانا
هوای فهمِ حقيقت، هميشه تاريك است
نشستهای که چه در آخرین قمار؟ بباز!
که عشق چون رگِ گردن، به مرگ نزدیک است
#عبدالحمید_ضیایی
🌼 @damnooshbatamesher 🌼
الهی ، گاهی نگاهی!
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد ، الهی... !
#شهریار
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
الهی ، گاهی نگاهی!
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد ، الهی... !
#شهریار
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
🌼🌻🌼🌻
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جزدلدادگی هر مذهبی مُشتی خرافات است...
#فاضل_نظری
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جزدلدادگی هر مذهبی مُشتی خرافات است...
#فاضل_نظری
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
🏴🏴
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود ...
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پر غم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار، کاش
بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود ...
#محمد_مهدی_سیار
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود ...
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پر غم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز
مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار، کاش
بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود ...
#محمد_مهدی_سیار
🌻 @damnooshbatamesher 🌻
Forwarded from 💞📑دمنوش با طعم شعر📑💞 (Rasa Hr)
همکوپهی عَبوسِ منی
در قطاری که به پاییز میرود
کمی بخند
بگذار خط عوض کند
رو به ایستگاهِ بهار!
#رضا_کاظمی
❄️ @damnooshbatamesher ❄️
در قطاری که به پاییز میرود
کمی بخند
بگذار خط عوض کند
رو به ایستگاهِ بهار!
#رضا_کاظمی
❄️ @damnooshbatamesher ❄️
Forwarded from 💞📑دمنوش با طعم شعر📑💞
🍂🥀🍂 🥀
دلم جنگل، دلم باران، دلم مهتاب میخواهد
دلم یک کلبهی چوبی کنار آب میخواهد
چنان دلگیرم از دنیا که ترجیحا دلم شعری...
پر از تصویر موزون و خیالی ناب میخواهد
قلم، دستم به دامانت، بکِش یک دسته مرغابی
که دل آرامشِ محضِ لبِ تالاب میخواهد
جهانی خالی از وحشت، نه کفتار و نه سگ باشد
دلم یک جنگلِ سبزِ پُر از سنجاب میخواهد
بکِش یک کودکِ ساده، که از اسباب بازیها
نه شمشیر و نه نارنجک، فقط یک تاب میخواهد
تمامِ حسِ شعرم را بگنجان در غزل امشب
که این تصویر رویایی فقط یک قاب میخواهد
اتاقی از اقاقی را برایم فرش کن در شعر
که ذهن خستهی شاعر، دو ساعت خواب میخواهد
#محمدرضا_نظری
🍁 @damnooshbatamesher 🍁
دلم جنگل، دلم باران، دلم مهتاب میخواهد
دلم یک کلبهی چوبی کنار آب میخواهد
چنان دلگیرم از دنیا که ترجیحا دلم شعری...
پر از تصویر موزون و خیالی ناب میخواهد
قلم، دستم به دامانت، بکِش یک دسته مرغابی
که دل آرامشِ محضِ لبِ تالاب میخواهد
جهانی خالی از وحشت، نه کفتار و نه سگ باشد
دلم یک جنگلِ سبزِ پُر از سنجاب میخواهد
بکِش یک کودکِ ساده، که از اسباب بازیها
نه شمشیر و نه نارنجک، فقط یک تاب میخواهد
تمامِ حسِ شعرم را بگنجان در غزل امشب
که این تصویر رویایی فقط یک قاب میخواهد
اتاقی از اقاقی را برایم فرش کن در شعر
که ذهن خستهی شاعر، دو ساعت خواب میخواهد
#محمدرضا_نظری
🍁 @damnooshbatamesher 🍁
☀️☀️
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!
طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توست
ای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!
زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشیِ روبهزوالت!
مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!
یکبار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظری
از کتاب #اکنون
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت
عمری که حرامِ تو شد ای عشق، حلالت!
طاووسی و حُسنت قفسِ پرزدن توست
ای مرغِ گرفتار، چه سود از پَروبالت؟!
زیباییِ امروزِ تو گنجی ابدی نیست
بیچاره تو و دلخوشیِ روبهزوالت!
مانندِ اناری که سرِ شاخه بخشکد
افسوس که هرگز نرسیدی به کمالت!
پرسیدیام از عشق و جوابی نشنیدی
بشنو که سزاوارِ سکوت است سؤالت!
یکبار به اصرارِ تو عاشق شدم ای دل!
اینبار اگر اصرار کنی، وای به حالت!
#فاضل_نظری
از کتاب #اکنون
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
☀️☀️
من شبی پر از برفم ... آفتابِ نورت کو ؟
شهر هفتم عشقت ؛ جمعه ی ظهورت کو ؟
هفتهها پیاپی شد حالت زمین دی شد
دور غیبتت طی شد دوره ی حضورت کو ؟
خمره خالی از مِی شد ، عشق، بر سر نی شد
شعله های شورت کو ؟ زخمه ی چگورت کو ؟
با صدای داوودم دل از این وآن بردم
ای پیمبرم چشمت ، معجز زبورت کو ؟
هرکه بر سرِکاری ، هرکه دل به دلداری ...
پس مریدِ سربردار ؛ ساکنِ تنورت کو ؟
کو رفیق غمخوارت ؟ کو کجاست کو یارت ؟
پس مراقب جانت در شبِ عبورت کو ؟
رؤیت تو نزدیک است چشم و بیقراریها ...
کو شکاف بیت الله ، سرزمین طورت کو ؟
ای تو جانِ جانِ ما ... کهف ما ، امان ما ...
آخرالزّمان آمد دولت سرورت کو ؟
#حافظ_ایمانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
من شبی پر از برفم ... آفتابِ نورت کو ؟
شهر هفتم عشقت ؛ جمعه ی ظهورت کو ؟
هفتهها پیاپی شد حالت زمین دی شد
دور غیبتت طی شد دوره ی حضورت کو ؟
خمره خالی از مِی شد ، عشق، بر سر نی شد
شعله های شورت کو ؟ زخمه ی چگورت کو ؟
با صدای داوودم دل از این وآن بردم
ای پیمبرم چشمت ، معجز زبورت کو ؟
هرکه بر سرِکاری ، هرکه دل به دلداری ...
پس مریدِ سربردار ؛ ساکنِ تنورت کو ؟
کو رفیق غمخوارت ؟ کو کجاست کو یارت ؟
پس مراقب جانت در شبِ عبورت کو ؟
رؤیت تو نزدیک است چشم و بیقراریها ...
کو شکاف بیت الله ، سرزمین طورت کو ؟
ای تو جانِ جانِ ما ... کهف ما ، امان ما ...
آخرالزّمان آمد دولت سرورت کو ؟
#حافظ_ایمانی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
☀️☀️
#برشی_از_یک_کتاب
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت...
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و
عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
📚شازده کوچولو
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
#برشی_از_یک_کتاب
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت...
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست!
اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و
عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
📚شازده کوچولو
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
⭐️ @damnooshbatamesher ⭐️
محرمی نیست وگرنه كه خبر بسیار است
رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است
ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید كه اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو ، زخم و نمك ، خون ِجگر بسیار است
هر كجا مینگرم مجلس سهرابكُشی است
آه از این خاك ، بر آن نعش پسر بسیار است
پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگیام اما و اگر بسیار است
اشك ، آبادی چشم است بر آن شاكر باش
هركجا جوی روانی است كپر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه كنم
چه كنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
#حامد_عسگری
🌹@damnooshbatamesher 🌹
رمق ناله كم و كوه و كمر بسیار است
ای ملائک كه به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید كه اندوه بشر بسیار است
ساقههای مژهام از وزش آه نسوخت
شُكر! در جنگل ما هیزم تَر بسیار است
سفرهدار توام ای عشق بفرما بنشین
نان ِجو ، زخم و نمك ، خون ِجگر بسیار است
هر كجا مینگرم مجلس سهرابكُشی است
آه از این خاك ، بر آن نعش پسر بسیار است
پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید
پشت دلتنگیام اما و اگر بسیار است
اشك ، آبادی چشم است بر آن شاكر باش
هركجا جوی روانی است كپر بسیار است
سالها رفت و نشد موی تو را شانه كنم
چه كنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
#حامد_عسگری
🌹@damnooshbatamesher 🌹
گریان به آب زخم بشو خنجر مرا
زین کن برادر اسب گران پیکر مرا
دستار من به شیوه ی مرد سفر ببند
چون غنچه ام به صبح شهادت کمر ببند
از بام عشق بانگ خدا را سماع کن
تا فرصت است دست در آور شتاب کن
***
ما را چو رود خشک چه پروای بستر است؟!
صحرا هنوز زیر سُم باد کافر است
بی ما سرابها همه بر دشت می تنند
دیوان ِ گردباد ِ بلا چرخ می زنند
تیغ تموز، بیخ گل باغ می زند
محنت هنوز بر دل گل، داغ می زند
خون ریخته ست خار مصیبت به کام دشت
خنجر کشید پشگبنان در تمام دشت
***
ما را چو شط خشک چه پروای بستر است؟!
صحرا هنوز زیر سم باد کافر است
گاه عزیمت است چو گل دل به مرگ نه
فرمان رسید؛ اسب مرا زین و برگ نه
فصل وفا به عهد قدیم اوفتاده باز
فرمان رسیده، کاری عظیم اوفتاده باز
هنگامه جوی، سامریان تیغ بسته اند
موسای راد را به عصا پشت خسته اند
بستند دست خسته ی هارون پیر را
بر دختران پاک شعیب آبگیر را
فارغ ز نیل حادثه شان بر کرانه باز-
بی شرم و حجب، سیر و عدس را بهانه باز
***
افسانه بود فاجعه تا زخم می زدیم
ای کاش گاو حادثه را زخم می زدیم
سِحر عاقبت به شعبده ره بر عصای بست
غافل شدیم و فاجعه مان دست و پای بست
با آن همه عزایم و عزّ پیمبری -
خفتیم و گوی حادثه را برد سامری
ای عرصه ی بلند فرومایگان سست!
ای قدس! ای بلاد خدا! قبله ی نخست!
ای چشمه سار جوشش عزم پیمبران!
ای ساحت مقدس بزم پیمبران!
ای می کشان عرش خراباتیان تو!
داوود در ترانه خوابات خوان تو!
ای آسمان ز حشمت والات صحنه ای!
یحیات کاهنی و سلیمانت شحنه ای!
ای انبیا به برزنت اندر قلندری!
در عشق، طفل مکتبت عیسای ناصری!
ای اولیات تا به ابد سر بر آستان!
ای قدس! ای پناه زمینی آسمان!
آفت رسید در تو که آفات بر یهود
رفت از حد این ستم که مکافات بر یهود
کفرانشان شکست حریم آستانه را
حرمت نگه نداشت خداوند خانه را
رخت از حریم قدس به افسانه بست امن
از طاغیان به وادی ایمن شکست امن
سنگینی ای که حادثه با خاره ی تو کرد
نامردمی به مردم آواره ی تو کرد
دستی که از تبار تو خون، بیگناه ریخت
خون ریخت آنچنان که بهار از گیاه ریخت
داغی به داغ مریم و موسی فزود هم
نفرین به دودمان یهودا، یهود هم
***
ای غیبت غرور صبوران! حضور باش
ای قدس! ای بلاد بلا کش! صبور باش
ما غازیان سهم شهاب محمد (ص) ایم
لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم
#استاد_علی_معلم_دامغانی
🌹 @damnooshbatamesher🌹
زین کن برادر اسب گران پیکر مرا
دستار من به شیوه ی مرد سفر ببند
چون غنچه ام به صبح شهادت کمر ببند
از بام عشق بانگ خدا را سماع کن
تا فرصت است دست در آور شتاب کن
***
ما را چو رود خشک چه پروای بستر است؟!
صحرا هنوز زیر سُم باد کافر است
بی ما سرابها همه بر دشت می تنند
دیوان ِ گردباد ِ بلا چرخ می زنند
تیغ تموز، بیخ گل باغ می زند
محنت هنوز بر دل گل، داغ می زند
خون ریخته ست خار مصیبت به کام دشت
خنجر کشید پشگبنان در تمام دشت
***
ما را چو شط خشک چه پروای بستر است؟!
صحرا هنوز زیر سم باد کافر است
گاه عزیمت است چو گل دل به مرگ نه
فرمان رسید؛ اسب مرا زین و برگ نه
فصل وفا به عهد قدیم اوفتاده باز
فرمان رسیده، کاری عظیم اوفتاده باز
هنگامه جوی، سامریان تیغ بسته اند
موسای راد را به عصا پشت خسته اند
بستند دست خسته ی هارون پیر را
بر دختران پاک شعیب آبگیر را
فارغ ز نیل حادثه شان بر کرانه باز-
بی شرم و حجب، سیر و عدس را بهانه باز
***
افسانه بود فاجعه تا زخم می زدیم
ای کاش گاو حادثه را زخم می زدیم
سِحر عاقبت به شعبده ره بر عصای بست
غافل شدیم و فاجعه مان دست و پای بست
با آن همه عزایم و عزّ پیمبری -
خفتیم و گوی حادثه را برد سامری
ای عرصه ی بلند فرومایگان سست!
ای قدس! ای بلاد خدا! قبله ی نخست!
ای چشمه سار جوشش عزم پیمبران!
ای ساحت مقدس بزم پیمبران!
ای می کشان عرش خراباتیان تو!
داوود در ترانه خوابات خوان تو!
ای آسمان ز حشمت والات صحنه ای!
یحیات کاهنی و سلیمانت شحنه ای!
ای انبیا به برزنت اندر قلندری!
در عشق، طفل مکتبت عیسای ناصری!
ای اولیات تا به ابد سر بر آستان!
ای قدس! ای پناه زمینی آسمان!
آفت رسید در تو که آفات بر یهود
رفت از حد این ستم که مکافات بر یهود
کفرانشان شکست حریم آستانه را
حرمت نگه نداشت خداوند خانه را
رخت از حریم قدس به افسانه بست امن
از طاغیان به وادی ایمن شکست امن
سنگینی ای که حادثه با خاره ی تو کرد
نامردمی به مردم آواره ی تو کرد
دستی که از تبار تو خون، بیگناه ریخت
خون ریخت آنچنان که بهار از گیاه ریخت
داغی به داغ مریم و موسی فزود هم
نفرین به دودمان یهودا، یهود هم
***
ای غیبت غرور صبوران! حضور باش
ای قدس! ای بلاد بلا کش! صبور باش
ما غازیان سهم شهاب محمد (ص) ایم
لختی دگر بپای، قوی باش، آمدیم
#استاد_علی_معلم_دامغانی
🌹 @damnooshbatamesher🌹
💞📑دمنوش با طعم شعر📑💞 pinned «روضه باید مختصر باشد ، روایت مختصر بی خبرها را کنید آگاه از متن خبر بی غزل بی عشق بی پروانه این بی چیزها شمع را سوزانده اند اینبار ، اما پشت در از برای باغ ، داغی اینچنین مهلک بس است غنچه را از پا در آوردند با دست تبر «دیده بگشا ای صنم ای ساقی مستان…»
شراب ميدهند هان! دو دست را سبو بگير
دو دست را بلند كن ، بلند شو وضو بگير
سبو وضو گرفته با شرابِ سرخ چشم تو
وضو گرفته با گلابِ نابِ سرخ چشم تو
بيا و سرمهاي به سايههاي پلك شب بكش
و سرخي انار را به لب بزن ، به لب بكش
عبير و مُشك و عود را سپندِ دانهدانه كن
چراغ داغ باغ را تجلّي جوانه كن
طلوع دفِّ شمس را به صبح من غزل بگو
دو بيت از شكر بخوان ، سه مصرع از عسل بگو
شكر به شرط شاهدي به بزم خسروان بده
اذان بگو به گوش گل، گلاب زعفران بده
به احترام نور او قيام كن ! قيام كن !
در آسمانترين زمين ستاره زد سلام كن !
#حافظ_ایمانی
@damnooshbatamesher
دو دست را بلند كن ، بلند شو وضو بگير
سبو وضو گرفته با شرابِ سرخ چشم تو
وضو گرفته با گلابِ نابِ سرخ چشم تو
بيا و سرمهاي به سايههاي پلك شب بكش
و سرخي انار را به لب بزن ، به لب بكش
عبير و مُشك و عود را سپندِ دانهدانه كن
چراغ داغ باغ را تجلّي جوانه كن
طلوع دفِّ شمس را به صبح من غزل بگو
دو بيت از شكر بخوان ، سه مصرع از عسل بگو
شكر به شرط شاهدي به بزم خسروان بده
اذان بگو به گوش گل، گلاب زعفران بده
به احترام نور او قيام كن ! قيام كن !
در آسمانترين زمين ستاره زد سلام كن !
#حافظ_ایمانی
@damnooshbatamesher